فرشیدنجفی بابادی
پنج شنبهبرچسب:, :: ::  نويسنده : فرشید نجفی بابادی.

بدون شک تا به حال برای شما هم سوالاتی مانند سوالات زیر پیش آمده است :

  • چه شغلی مناسب من است؟ 
  • چه شغلی انتخاب کنم؟
  • شغل مناسب من چیست؟
  • برای انتخاب شغل آینده‌ام باید چه معیارهایی را درنظر بگیرم؟

اینها سوالاتی است که همۀ ما به نوعی در برهه‌های مختلف سنی با آنها سروکار داشته‌ایم. وجود انواع تست علاقه شغلی و تست شخصیت شغلی و مراجعین متعدد به این تست‌ها هم نشان از جدی بودن این دغدغه در بین ما دارد.

در این نوشته نمیخواهم در مورد این تست‌ها و دقت آنها در پیدا کردن شغل مناسب حرف بزنم. اما در این مورد مطالبی در ذهن داشتم که تصمیم گرفتم اینجا مکتوبشان کنم.

 

برای رسیدن به پاسخ سوال چه شغلی برای من مناسب است باید به سه مورد مهم توجه کنیم. این سه مورد که می‌توانیم آن‌ها را معیارهای انتخاب شغل بدانیم عبارتند از:

  • علاقه
  • مهارت
  • نیازِ بازار

برای انتخاب شغل مناسب و کنکاش درباره شغل آینده توجه به هر سه مورد بسیار حیاتی است و عدم توجه به هریک از آن‌ها در انتخاب شغل، آسیب‌هایی را به همراه دارد که در مورد آنها در ادامه خواهم نوشت.

نقش علاقه در انتخاب شغل مناسب (من به چه شغلی علاقه دارم؟)

از قدیم الایام این تعابیر در مورد انتخاب رشته تحصیلی و انتخاب شغل را بارها شنیده‌ایم که: “دنبال شغلی/رشته‌ای برو که به آن علاقه داری”. اینکه «کاری که به آن علاقه داریم را با کیفیت بهتری انجام خواهیم داد»، واقعیتی انکارناپذیر است. شاید به همین دلیل هم همیشه برای خیلی از ما سوال است که از کجا بفهمیم به چه شغلی علاقه داریم و در نهایت شغل مورد علاقه من چیست؟

اما سوال مهمی که در اینجا پیش می‌آید این است که با دانستن این موارد چگونه بفهمیم به چه شغلی علاقه داریم؟

در این مورد چند نکته به ذهنم میرسد:

۱

برداشتِ ما از چیزی که به آن علاقه داریم ممکن است با آنچه که در مقام عمل تجربه می‌کنیم مطابق نباشد. مثلا من فرض میکنم که از “معلمی” خوشم می آید ولی بعد که “معلمی” را تجربه میکنم، می‌بینم این، آنی نبوده که من میخواستم؛ یا فلان فاکتور را در این شغل و علاقه‌ای که به آن برای خودم متصور بودم لحاظ نکرده بودم.

یادم هست اوایل سال پیش‌دانشگاهی بودم. فقط میدانستم که از حل کردن مسائل ریاضی و فیزیک لذت بسیار زیادی می‌برم، یادم هست سوالات المپیادهای ریاضی و فیزیک و کامپیوتر هم چالش بسیار جذابی برایم بودند.

نمیدانستم رشتۀ دانشگاهی چیست؟ اصلا مهندس برق و مکانیک قرار است چه کاری بکنند؟

در آن سن، درکِ من از دنیایِ بعد از دانشگاه و مهندس شدن بسیار کم بود.

در آن سالها، انگار قرار هم نبود کسی که دستش به این دو رشته میرسد، رشته‌ای غیر از این دو را انتخاب کند.

یک بندۀ خدایی در همان روزها از راه رسید و نمیدانم (یادم رفته!) با چه استدلالی به من ثابت کرد که بله، برای من مکانیک مناسب است و برق مناسب نیست و این چنین بود که فهمیدم به مکانیک علاقه دارم!

یادم هست تا سالها بعد از شروعِ دانشجویی هم، با اطمینان بالای منبر میرفتم و از علاقۀ وافرم به مهندسی مکانیک میگفتم. اما  هرچه گذشت از گرمای این خطبه‌های شورانگیز کاسته شد.

حالا که فکر میکنم، می‌بینم من اصلا به صورت جدی دنبال این نبودم که واقعا به چه شغلی علاقه دارم؟ انگار این مسئله نباید زیاد دغدغه ما می‌بود؛ یا اگر هم دغدغه بود مجبور به انتخاب از بین گزینه‌های موجود بودیم. در این مورد، درد و دل زیاد است که برخی از آنها را قبلا در مطلبی مستقل نوشته‌ام:

آینده شغلی و بازار کار : ریاضی یا تجربی؟ (ده نکته در مورد انتخاب رشته و حرفهای مرتبط)

اصلا من چه میدانستم علاقه به شغل چیست؟ چه میدانستم شغل مورد علاقه به چه شغلی میگویند؟

چه میدانستم مهندس مکانیک قرار است چه کاری انجام دهد؟

بگذریم.

بد نیست ماجرای یکی از دوستانم را هم بیان کنم. دوستی داشتم در همان سالها که بعد از سه سالی که دانش آموز رشته ریاضی بود تغییر رشته داد و با هدف پزشک شدن در کنکور تجربی شرکت کرد. یادم هست آن سالها خیلی هم از علاقۀ خودش به پزشکی برای شغل آینده‌اش میگفت.

پزشکی قبول شد. در سالهای بعد با من دردودل میکرد که من فقط از پزشکی همان امضا کردن و نسخه نوشتنش را دوست داشتم و حالم از این درسهایی که دارم میخوانم بهم میخورد.

از بیان این تجربیات شخصی به چه میخواهم برسم؟

میخواهم به اینجا برسم که پیش از ابراز علاقه به یک شغل، برویم و در مورد جنبه‌های مختلف آن شغل تحقیق کنیم و فرای تعاریف اولیۀ یک شغل، تحقیق در مورد مشاغل مختلف به ما کمک می‌کند تا از واقعیت‌های آن مطلع شویم. حتما با آدمهایی که این شغل را برای سالها تجربه کرده‌اند حرف بزنیم. جنبه‌های مگوی شغلشان را از آنها بپرسیم. از سختی‌های آن شغل‌ مطلع شویم.

ببینیم آیا این تصوری که ما از آن شغل داریم، واقعی است؟

بعد که تمامی واقعیت‌های آن شغل را دانستیم، خودمان را در حالی که به آن پیشه مشغولیم تصور کنیم. آیا راضی‌کننده است؟

فکر میکنم علاقه‌ای که در پی این شناخت و تصورِ خودمان در آن شغل احساس میکنیم، قابل استنادتر از آن علاقۀ خامِ اولیه است.

۲

نکتۀ دیگری که در مورد علاقه به شغل به ذهنم میرسد این است که علاقۀ ما به شغل‌ها طیف دارد و چنین نیست که ما فقط به یک شغل به صورت صددرصدی علاقه داشته باشیم و به صورت صفردرصدی از سایر شغل‌ها متنفر باشیم!

این هم واقعیتی است که حتما باید در انتخابهایمان لحاظش کنیم. این چنین نیست که کسی تنها علاقه‌مند به آشپزی باشد و به هیچ شغل دیگری علاقه نداشته باشد.

ما با طیفی روبرو هستیم که عددی بین صفر و یک است. با درنظر گرفتن این واقعیت و با لحاظ کردن دو عامل مهم دیگر در انتخاب شغل، میتوانیم انتخاب شغلی بهتری داشته باشیم.

تاثیر مهارت در آینده شغلی

مهارت، توانایی انجام دادن یک کار است. در مورد نقش مهارت در انتخاب شغل:

۱

مهارت‌ها ما را در شغل‌هایمان متمایز میکنند. در سالهای اخیر، در بازار کارِ ایران، یکی از گلایه‌های کارفرمایان و صاحبان کسب و کار، ضعفِ شدید نیروی کارِ ماهر است.

هرچه ما مهارت‌های لازم برای یک شغل را بیشتر داشته باشیم، بهتر میتوانیم شغل مناسب برای خودمان را انتخاب کنیم. اگر تصور میکنیم به شغلی علاقه داریم، حتما و حتما برویم و مهارتهای لازم برای آن شغل را کسب کنیم.

برای دانستن مهارت‌های لازم در مورد هر شغل، قبلا سایتی را معرفی کرده‌ام که میتوانید به آن سر بزنید.

معرفی یک شغل به همراه معرفی یک سایت برای کاریابی

۲

بنظرم وقتی در مورد مهارت حرف میزنیم، باید پای استعداد را هم وسط بیاوریم. طبیعتا بهتر است در زمینه‌ای سعی در بهبود مهارتهایمان بکنیم که استعداد بیشتری در آن داریم.

وقتی در زمینه‌ای استعداد داریم، سریعتر در آن بامهارت خواهیم شد. منطقی است که برای کسب مهارت، به سراغ همین زمینه‌ها برویم تا با گذاشتن وقت کمتر، خروجی بهتری بگیریم.

فکر نکنم کسی به این مورد شک داشته باشد که استعدادها در ما انسانها متفاوت است و هرکس در زمینۀ/زمینه‌های خاصی صاحب استعداد است.

برای شناخت بهتر از استعدادهای خودمان میتوانیم به سراغ مدلهایی برویم که در مورد استعدادیابی وجود دارند. سایت وزین متمم، درسهای بسیار مفیدی در مورد استعدادیابی دارد که میتوانید از لینک زیر به آنها دسترسی داشته باشید:

دوره استعدادیابی در سایت وزین متمم

۳

تا جایی که من فهمیده‌ام، علاقه و توانایی به شدت روی هم تاثیر می‌گذارند و شما به چیزی که در آن تواناتر باشید، ممکن است علاقه‌مند هم بشوید.

برای کسب مهارت و توانا شدن در یک زمینه هم نیاز به تلاش داریم. در جامعۀ امروز ما که آدمها چندان اهل تلاش کردن نیستند، سرسختی میتواند نقطه تمایز بسیار بزرگی برای ما باشد و منجر به یادگیری مهارت‌های مختلف و انتخاب شغل بهتر شود.

در مورد سرسختی پیشنهاد میکنم مطلب زیر را که شامل معرفی کتابی در همین مورد هم هست بخوانید:

زنده باد سرسختی

مطالعه بیشتر در مورد مهارت از سایت وزین متمم

در مورد رابطه علاقه و مهارت پیشنهاد میکنم این مطلب از صدرا را بخوانید:

ندای قلبت را دنبال کن یا چی؟

نیاز بازار در مورد شغل چیست؟

شاید شما شغل‌های زیادی را پیدا کنید که هم به آن‌ها علاقه دارید و هم در آن‌ها مهارت و استعداد خوبی دارید. سوالی که در اینجا مطرح است این است که کدام شغل را انتخاب کنم؟

۱

باید پاهایمان را روی زمین بگذاریم. اینکه به شغلی علاقه داشته باشیم که نیازی در بازار کار برای آن نیست، مسئله را برای ما بسیار سخت خواهد کرد. نمیتوانیم این واقعیت را کتمان کنیم که صرفِ علاقه و مهارت برای یک انتخاب شغل مناسب کافی نیست.

بر این اساس باید همیشه یک نگاهمان به روندهای شغلی و نیازهای بازار کار باشد، تشخیص دهیم که امروزه بیشتر به چه شغلهایی نیاز است و ببینیم کدام‌یک از این شغلها در راستای علاقه و توانایی ما قرار دارد و بر این اساس به انتخاب شغل آینده برای خودمان بپردازیم.

وقتی در شغلی، جمعیت نیروی توانا زیاد است و در عوض، نیازِ یازار کار برای آن شغل به آن میزان نیست. طبیعتا باید انتظار داشته باشیم که قیمتِ این توانایی پایین باشد.

چون قصد دارم به زودی مطلبی مستقل در مورد عرضه و تقاضا در بازار کار (با نگاه به بازار کار مهندسی) بنویسم، توضیحات بیشتر در این خصوص را به همان مطلب موکول میکنم.

۲

از طرف دیگر، ما آدمها با معنا دادن به زندگی دیگران، به زندگی خودمان هم معنا میدهیم. این توجه به نیازِ بازارِ کار از این جنبه هم بسیار مهم است. وقتی ما شغلی داشته باشیم که نیازی حقیقی از دیگران را رفع کنیم، حس بسیار بهتری خواهیم داشت.

بنظرم نباید این جنبۀ بسیار مهم را در معیارهای انتخاب شغل فراموش کنیم.

برای انتخاب شغل مناسب چگونه این سه مورد  را به هم ربط دهیم؟ (راهنمای انتخاب شغل و یافتن بهترین شغل برای من)

۱

من به شدت طرفدار عملگرایی هستم.

در مورد علاقه، میتوانیم با تجربه کردنِ عملیِ یک شغل، بفهمیم که علاقۀ ما به آن شغل در کجای آن طیفی قرار دارد که قبلا در موردش توضیح دادم.

در مورد مهارت، با تجربه کردنِ عملی محیط کار، میتوانیم از یادگیری حین عمل بهره‌مند شویم و مطمئن باشیم که مهارت لازم برای آن شغل را در عمل یاد گرفته‌ایم.

در مورد نیاز بازار کار، با تجربۀ عملی آن شغل، میتوانیم با چالش‌های واقعی آن شغل بیشتر آشنا شویم و ببینیم که افرادی که این شغلِ خاص را دارند، چه جایگاهی دارند و چقدر نیاز به آن در بازار کار وجود دارد.

من اگر دوباره برگردم به سالهای دوره کارشناسیم، حتی یک روز را هم برای تجربۀ عملی در یک شغل واقعی از دست نخواهم داد. میزان یادگیری بسیار زیاد خواهد بود و چه دورانی بهتر از آن دوران برای این یادگیری. دورانی که خانواده و جامعه انتظاری از ما ندارند و با برچسب دانشجومیتوانیم تجربه‌های مختلفی را کسب کنیم و زیر تیغ انتقاد آنها هم نباشیم.

از طرفی مسئولیتِ چندانی در این دوران نداریم و میتوانیم با خیالِ راحت‌تر و بدون دغدغۀ مالی کمتر، حتی کارآموزی کنیم و توشه‌ای پر از تجربه با خودمان به سالهای بعد ببریم. سالهایی که این مسئولیتِ کم و نبود توقع از جانب خانواده و جامعه دیگر وجود ندارد.

خلاصه آنکه بنظرم جدای از حرف‌ها و استدلالات روی کاغذ، جدای از همه تست‌های استعداد شغلی و شخصیت شغلی، حداکثر تلاشمان را برای تجربه کردن محیط‌های مختلف شغلی و کنکاش برای پیدا کردن شغل مناسب بکنیم.

۲

برای آشنایی با شغل‌های مختلف، داستانهای زندگی آدمها را بشنویم؛ و ببینیم آنها چه کارهایی کرده‌اند. در مورد شکست‌های آدمها بخوانیم.

این داستان‌های واقعی میتوانند الهام‌بخش ما باشند و دید ما را نسبت به سه‌گانه‌ای که در مورد انتخاب شغل مناسب گفتم، باز کنند.

من در یکی از قسمت‌های سری “یک چیز خوب” برنامه‌ای اینترنتی را معرفی کرده‌ام که با صاحبان کسب و کارهای اینترنتی مصاحبه میکند، اگر علاقه‌مند به این حوزه هستید، شاید بد نباشد به این برنامه سری بزنید:

یک چیز خوب، قسمت دوم: برنامه‌ای اختصاصی برای کسب و کارهای اینترنتی؛ “کلید”

(سری “یک چیز خوب” را به صورت اختصاصی برای اعضای خبرنامۀ سایت تهیه میکنم. با عضویت در این خبرنامه میتوانید، هر هفته یک قسمت از این سری را در اینباکسِ ایمیلتان دریافت کنید.)

۳

به مدد پیشرفت تکنولوژی در سالهای اخیر، امکان پیدا کردن شغل مناسب بیشتر از سالهای قبل شده، میتوانیم به دوگانۀ کار و زندگی پایان دهیم و بخشی از وقتمان را به کار نفروشیم تا در وقتِ باقی، زندگی کنیم. میتوانیم شغلمان را زندگی کنیم.

در این خصوص، مطالبی با عنوان سری کارنکن نوشته‌ام که پیشنهاد میکنم آنها را در خصوص انتخاب شغلِ مناسب مطالعه کنید:

 

کار نکن

۴

بنظرم سه‌گانه‌ای که در مورد آن حرف زدم، یعنی علاقه،مهارت و نیاز بازار کار، از یکدیگر مستقل نیستند. باید هر سه مورد را به صورت همزمان برای انتخاب شغل آینده‌ لحاظ کنیم. این سه مورد بر یکدیگر تاثیر هم میگذارند.

وقتی شغلی ارزش آفرین داشته باشیم که نیاز آن هم در بازار کار زیاد است و ما درآمد خوبی هم از آن داریم، طبعا احتمالِ علاقه‌مندی به آن شغل هم بیشتر خواهد بود. نمیگویم تنها به کسب درآمد از یک شغل توجه کنیم، اما این یک واقعیت است که میزان درآمد، فاکتور مهمی در انتخاب شغل مناسب است.

به همین ترتیب برای این شغل، انگیزۀ بیشتری هم خواهیم داشت که مهارت‌های لازم برای آن را کسب کنیم.

در مورد ربط علاقه و مهارت هم در جای خودش عرض کردم و دیگر روده‌درازی نمی‌کنم.خلاصه حرفم این است که برای انتخاب شغل مناسب، حواسمان به هر سۀ این فاکتورها باشد.

امیدوارم برای کسب درآمد، مشغول به فعالیتی باشید که حس کارنکردن را در آن تجربه کنید. شغلی که به آن علاقه دارید، مهارت‌های لازم برای آن را دارید و این شغل، نیازی مهم از جامعه را رفع میکند و ارزش‌آفرین است

شنبهبرچسب:, :: ::  نويسنده : فرشید نجفی بابادی.

اسکیزوفرنی چیست؟

اسکیزوفرنی نوعی اختلال روانی است که فرد قابلیت تمیز دادن افکار، ایده‌ها و تصورات خودش با واقعیت را ندارد. بیماری اسکیزوفرنی اختلال فکر و خُلق ناآرام را به همراه دارد که معمولا به صورت دشواری در حفظ، تمرکز و تشکیل مفاهیم، خود را نشان می‌دهد.


اسکیزوفرنی غالبا پس از بلوغ در جوان ها آغاز می شود در بیمار اختلالهای عاطفی، هوشی، رفتاری و نیز اختلال اساسی در ارتباط با واقعیت ها و ایجاد مفاهیم به وجود می آید. بیش از همه در اندیشه شخص اختلال به وجود می آورد. زیرا عقاید و افکار عجیب و غریب در او ایجاد می کند.

 

در بیماری اسکیزوفرنی فرد ممکن است صداهایی را بشنود یا فکر کند که دیگران می‌توانند فکر او را بخوانند و یا افکار او را کنترل کنند.‏

 

جنون زودرس یا اسکیزوفرنی:

اسکیزوفرنی برای اولین بار به شکل رسمی توسط روانپزشکی بلژیکی به‌نام «بندیکت مورل» شرح داده شد و او بیماری اسکیزوفرنی را جنون زودرس نامید. بعد‌ها «امیل‌کرپلین» که یک روانپزشک آلمانی بود، اصطلاح «جنون جوانی» را برای گروهی از بیماری‌هایی به‌کار برد که در نوجوانی شروع و به زوال عقل، ختم می‌شود. «یوگن بلویلر» روان‌پزشک سوئیسی اصطلاح «اسکیزوفرنی» را برای اولین بار مطرح کرد و اذعان داشت هیچ علامت یا نشانه‌ای پانوگنومیک بیماری نیست، بلکه گروهی از یافته‌های مشخص نشان‌دهنده تشخیص بیماری اسکیزوفرنی است.

 

عوامل بیماری اسکیزوفرنی:
ترکیبی از ژنتیک و عوامل زیست محیطی در پیشرفت اسکیزوفرنی ایفای نقش می‌کنند. افراد با سابقه خانوادگی اسکیزوفرنی که از جنون گذرا یا خود محدودگری رنج می‌برند به احتمال ۲۰–۴۰٪ بیماریشان یک سال بعد مشخص می‌شود.

 

 

بزرگترین خطر برای پیشرفت اسکیزوفرنی داشتن فامیل درجه اول مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی می‌باشد


برآورد قابلیت به ارث بردن به دلیل مشکل بودن جدا کردن اثرات ژنتیکی و زیست محیطی متفاوت است. بزرگترین خطر برای پیشرفت اسکیزوفرنی داشتن یک فامیل درجه اول مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی می‌باشد (درصد خطر ۶٫۵٪ است)؛ بیش از ۴۰٪ از دوقلوهای همسان کسانی که مبتلا به اسکیزوفرنی هستند نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرند.

 

از عوامل زیستی اسکیزوفرنی می‌توان از ژنتیک، توارث، اختلالات ساختاری مغز،عفونت‌ها، سوء تغذیه، بیماری‌های دوران بارداری مادر، صدمات زایمانی،حوادث و ضربه‌های مغزی، تغییرات ناقل‌های عصبی شیمیایی، هورمون‌ها و نظایر آن‌ها نام برد.

 

انواع بیماری اسکیزوفرنی:

اسکیزوفرنی پارانوید

 

افراد مبتلا به اسکیزوفرنی پارانوید در رسیدن به هدفهایش خونسرد، آرام و حسابگر هستند


از ویژگیهای مهم اسکیزوفرنی پارانوید توهم، خود بزرگ بینی و سوء ظن شدید است: بیمار شکستها و ناکامیهای خود را به گردن دیگران می اندازد. بنابراین به آنان سوء ظن دارد و تصور می کند همه در کار او توطئه می کنند و می خواهند او را از بین ببرند. به این جهت از خوردن، آشامیدن، حرف زدن خودداری می کند و هر چه از او بخواهند خلاف آن را انجام می دهد. بیمار اسکیزوفرنی پارانوید توهم بیش از حد جاه طلب است و خود را شخص بسیار مهمی می پندارد. فردی کینه توز و انتقام جو است و برای از بین بردن دشمنان خیالی خود از روی دقت و هوشمندی نقشه می کشد. در رسیدن به هدفهایش خونسرد، آرام و حسابگر است. از دشمنان نمی هراسد، آنان را تحقیر می کند به پیروزی خود اطمینان دارد و خود را حلال همه مشکلات می داند.


اسکیزوفرنی آشفته

 

از ویژگی بیماری اسکیزوفرنی آشفته بازگشت به رفتار کودکانه است


نشانه ویژه بیماری اسکیزوفرنی آشفته رفتار و کردار بیجا و نامعقول است. بیمار اسکیزوفرنی آشفته به گونه ای لجام گسیخته و بی مورد می خندد و ادا و اطوار نامناسب در می آورد، قیافه اش با گفتارش هماهنگی ندارد، سخنش را دشوار ادا می کند و اغلب دچار وقفه می گردد. ساعتها خود را به مشاهده یک چیز مشغول می کند یا به چیزی و به نقطه ای نظر می دوزد. دارای حالت هذیان و توهم است و مدتها به رویاهای عمیق فرو می رود. یکی دیگر از ویژگیهای بیمار مبتلا به هبفرنی بازگشت به رفتار کودکانه است که گاهی مانند یک نوزاد رفتار می کند.


اسکیزوفرنی جنون جوانی

 

ویژگی های رفتاری اسکیزوفرنی کاتاتونیک


از ویژگیهای اسکیزوفرنی کاتاتونیک یا جنون جوانی دگرگونیهای شدید در رفتار هیجانی فرد می باشد. بیمار اسکیزوفرنی کاتاتونیک گاهی مات و افسرده و زمانی برانگیخته و فعال است. گاهی ساعتها و روزها به یک وضع ثابت در گوشه ای از اتاق می نشیند و گاهی نیز دچار خشم شدید می گردد. منفی گرایی یکی از نشانه های بارز بیمار اسکیزوفرنی کاتاتونیک است بدین معنی که هر دستوری به او بدهند عکس آن را انجام می دهد. حتی وقتی گرسنه است و بخواهند به او غذا بدهند از خوردن آن خودداری می کند و ناچار با نی یا لوله باید به او غذا بخورانند. در بعضی موارد هم برعکس بسیار فرمانبر و تلقین پذیر است. برای مثال به هر وضعی که او را در آورند مدتها به همان وضع باقی می ماند. این حالت را انعطاف مومی شکل می نامند. بیماران اسکیزوفرنی کاتاتونیک شدیدترین نمونه درون گرایی می باشند. زیرا مدتها در خود فرومی روند و با محیط قطع رابطه می کنند.

 

علایم اسکیزوفرنی:

افراد اغلب مسیر حرکت فکرهایشان از یک فکر به فکر دیگر را دنبال نمی‌کنند. اما در روانشناسی توجه زیادی به ظرایف فکر کردن می‌شود.


برای مثال، فکر آشفته، که علامت آن الگوهای بی‌ربط سخن گفتن است، یکی از نشانه‌های مهم اسکیزوفرنی است.

توهم
این افراد چیزی را که وجود ندارد می شنوند، می بینند، بو می کشند و احساس می کنند. توهم شنیدن صدا یکی از علائم شایع بیماری اسکیزوفرنی می باشد. این صداها ممکن است دستوراتی را بدهند، نظراتی راجع به رفتار فرد بدهند و یا هشدار بدهند که اتفاقی وحشتناک در حال رخ دادن است.

هذیان
عبارت است از باورهای غلط و یا غیرمنطقی فرد مبتلا به اسکیزوفرنی، مانند اینکه فکر می کند شما یک چهره معروف قدیمی هستید. افراد دارای این علامت می توانند فکر کنند که افراد دیگر قصد خیانت و یا توطئه بر علیه آنان دارند و می خواهند به آنها صدمه برسانند.

اختلالات تفکر
فرد اسکیزوفرنی نمی تواند افکارش را مرتب کند و در نتیجه گفتارش می تواند گیج کننده باشد. در موارد دیگر، فرد ممکن است در وسط یک فکر، ناگهان از فکر کردن باز ایستد و تصور کند این فکر می تواند برایش گران تمام شود. دیگر اختلالات تفکر، برقراری ارتباط با کلمات نامفهوم می باشد.

اختلالات حرکتی
افراد بتلا به بیماری اسکیزوفرنی دارای عدم هماهنگی می باشند و یا دارای حرکت های تکراری و غیرارادی و رفتار عجیب‌ و غریب می باشند. برخی مواقع افراد ممکن است بی تحرک و بی توجه باشند.

 

تنبلی
تنبلی می تواند نشان دهنده اسکیزوفرنی باشد افراد دارای اسکیزوفرنی ممکن است از اجتماع دوری کنند، دارای کمبود در احساس لذت باشند، علاقه ای به زندگی نداشته باشند و یا نتوانند فعالیتی را آغاز کرده و به پایان برسانند. بیشتر مواقع، افراد سالمی که این بیماران را می بینند فکر می کنند این افراد تنبل هستند و یا تمایلی برای بهتر کردن اوضاع ندارند، در حالیکه این علائم می تواند نشان دهنده بیماری اسکیزوفرنی باشد.

علائم ادراکی
ادراک عبارت است از فرایند تفکر یک فرد. برخی مواقع، علائم ادراکی با اسکیزوفرنی تداخل دارد و شغل و جنبه های دیگر زندگی را در سطح پایینی نگه می دارد، از قبیل: - فقدان عملکرد اجرایی که توانایی جذب و تفسیر اطلاعات و سپس عمل کردن بر اساس اطلاعات را دارد. - عدم توانایی در اولویت بندی وظایف - مشکلات در حافظه و دقت رعایت نکردن بهداشت فردی، آشکار بودن احساسات در صورت فرد و کم حرفی از دیگر علائم بیماری اسکیزوفرنی است.

 

درمان اسکیزوفرنی

اسکیزوفرنی نوعی اختلال شدید است که بر کل شخصیت بیمار تاثیر می‌گذارد، با این حال همه نشانه‌های اسکیزوفرنی را می‌توان با درمان کنترل کرد. برخی از مبتلایان به اسکیزوفرنی برای کنترل نشانه‌های بیماری خود، باید همیشه دارو مصرف کنند، برخی دیگر برای دوره محدودتری نیاز به دارو دارند و بالاخره عده‌ای که بیماری شان در پی استرس‌های حاد مانند بیماری‌های جسمی و یا زایمان شروع شده، ممکن است طی مدت زمان کوتاهی بهبود کامل بالینی پیدا کنند.

 

طول دوره درمان در اسکیزوفرنی‌ها بسته به زمان مراجعه در هر مرحله از بیماری، متفاوت است و برای مداوای بیماران اسکیزوفرنی از روش ها‌یی مانند درمان دارویی،رفتار درمانی، شناخت درمانی و کار درمانی نیز استفاده می‌شود.

 

درمان دارویی بیماران اسکیزوفرنی
داروهای ضد روان پریشی که باعث کاهش شدت علائم روانی می شوند.
دارهای تثبیت کننده خلق و خو که در درمان نوسانات خلقی مورد استفاده قرار می گیرند.
داروهای ضد افسردگی که بر سطح سروتونین و دوپامین در بدن اثر می گذارند.
پزشکان گاهی یک نوع دارو و یا ترکیبی از داروهای بالا را برای درمان این افراد تجویز می کنند.

 

درمان اسکیزوفرنی از طریق مداخلات اجتماعی:

 

حدود 50 درصد از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، از مصرف مواد مخدر رنج می برند

 

آموزش روانی خانواده: این نوع درمان شامل حمایت خانواده، توانایی حل کردن مشکلات و دسترسی به مراقبت ها در زمان بحران بیماری اسکیزوفرنی می باشد.
این مداخلات حداکثر چندین ماه طول می کشد و میزان عود بیماری اسکیزوفرنی را کاهش می دهد و روابط اجتماعی و عاطفی فرد را بهبود می بخشد.
همچنین بار مسئولیت خانواده های دارای یک فرد مبتلا به اسکیزوفرنی را کاهش می دهد.
اعضای خانواده تمایل دارند بیشتر درباره اختلال اسکیزوفرنی بدانند و به طور کلی روابط خانواده، دوباره تحکیم می شود.

درمان جامعه: در خانه، محل کار و غیره، بیماران اسکیزوفرنی هر روز با هم جلسه گروهی می گذارند.
بهتر است محل قرارها در خانه، محل کار و یا محل های دیگر باشد و نباید محل قرارها را در بیمارستان گذاشت.
یک تیم درمانی نیز باید حضور داشته باشند. اعضای این تیم شامل: روان پزشک، پرستار، مدیر برنامه، مشاوران مشاغل و مشاوران افراد مصرف کنندگان مواد مخدر می باشند.
این تیم تمایل دارند که افراد مبتلا به اسکیزوفرنی را کمتر در بیمارستان بستری کنند.

درمان مصرف موادمخدر: فراهم کردن مداخلات پزشکی و روانشناختی در این باره باید بخشی از درمان افراد مبتلا به اسکیزوفرنی باشد.
حدود 50 درصد از افراد مبتلا به اسکیزوفرنی، از مصرف مواد مخدر و یا وابستگی به آنها رنج می برند.

آموزش مهارت های اجتماعی: این درمان به نام های "مدیریت بیماری" و یا "برنامه نویسی برای بهبودی" نیز خوانده می شوند.
این آموزش شامل راه هایی برای رسیدن به شرایط اجتماعی مناسب می باشد و شامل بازی کردن در نمایشنامه می باشد و مشکلات و موقعیت هایی که در جامعه برای بیماران اسکیزوفرنی رخ می دهد را نمایش می دهند و راه حل آنها را به صورت نمایش بازی می کنند.
این نوع درمان، مقاومت در برابر استفاده از مواد را فراهم می کند و روابط خوبی را بین فرد مبتلا و پزشک برقرار می سازد.

درمان شناختی و رفتاری: اساس این درمان عبارتست از تمرکز در یافتن روش ها و تغییر روش هایی که با توانایی های بیمار تداخل دارد.
به جز در موارد بیماران روانی شدید، درمان شناختی و رفتاری می تواند باعث کاهش علائم اسکیزوفرنی گردد و عملکرد اجتماعی فرد را بالا ببرد.
این درمان به صورت جلسه خصوصی و یا جلسه عمومی قابل انجام است.

کنترل وزن: باید به بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی، درباره حفظ وزن مناسب و رابطه بین وزن و تداخل داروهای مورداستفاده، آگاهی داده شود.
این نکته را به یاد داشته باشید که اگر بیمار اسکیزوفرنی دارای وزن مطلوب باشد، درمان موثرتر خواهد بود.

 

 

عنوان :

گزارش انجام آزمایش یادگیری و انتقال دوجانبه

 

استاد مربوطه :

جناب آقای دکتر غضنفری

محقق:

فرشید نجفی بابادی

 

بهار95

یادگیری و انتقال دوجانبه (آزمایش ترسیم در آیینه)

در بحث یادگیری موضوعی چالشی وجود دارد که موجب اختلاف بین رفتارگرایان افراطی و شناخت‌گرایان شده است. رفتارگرایان افراطی عقیده دارند که یادگیری در اعضای عمل‌کننده مثل دست‌ها و انگشتان صورت می‌گیرد امّا در مقابلِ آن‌ها شناخت‌گرایان عقیده دارند که این یادگیری در سیستم اعصاب مرکزی رخ می‌دهد و اعضا صرفاً ابزارهایی هستند برای انجام دستورات سیستم اعصاب مرکزی. شناخت‌گرایان برای اثبات عقیده‌ی خود دست به اختراع آزمایش ترسیم در آیینه زده‌اند تا به این وسیله نظر خود را اثبات کنند. ما در این نوشتار به بحث و انجام آزمایش ترسیم در آیینه خواهیم پرداخت و در پایان نتایج به دست آمده از این آزمایش را تحلیل خواهیم کرد.

قبل از این‌که در بحث غور کنیم بهتر است تعریف و اندکی درباره‌ی یادگیری مطلب به میان آوریم.

در تعریف یادگیری می‌توان گفت:

«یادگیری تغییری نسبتاً دایمی در رفتار است که در نتیجه‌ی تمرین حاصل می‌شود.» (اتکینسون، 1387، ص 255)

تغییراتی در رفتار که حاصل رسش، یا شرایط موقّت جاندار مثل خستگی یا حالات ناشی از استعمال برخی داروها، باشند، مشمول این تعریف نمی‌شوند. مسلّماً تمام موارد یادگیری عین هم نیستند. دیدگاه‌های عمده در روان‌شناسی مانند رفتارگرایی، شناخت‌گرایی و زیست‌شناختی، هر کدام دارای رویکردی ویژه‌ی خودشان به بحث یادگیری هستند. (اتکینسون، 1387)

یکی از جنبه‌های مهم در یادگیری، بُعد شناختی آن است که در تعریف روان‌شناسان رفتارگرا مورد توجّه قرار نگرفته است. برای هرکس روشن و بدیهی است که یادگیری ارتباط نزدیکی با فرآیندهای شناختی دارد ولی روان‌شناسان رفتارگرا به دلیل این‌که خود را در روش عینی و تجربی محدود ساخته‌اند، همواره از ورود به چنین مباحثی خودداری کرده‌اند. این گروه از روان‌شناسان گرچه در بعضی موارد ناچار به پذیرش نوعی یادگیری از راه شناخت شده‌اند- مثل یادگیری از راه مشاهده و تقلید- در اندیشمندان گذشته از جمله فلاسفه‌ی اسلامی نه فقط به این جنبه‌ی یادگیری به خوبی توجّه شده، بلکه این جنبه، پایه‌ی اصلی و زیرین یادگیری محسوب شده است و باید گفت در حقیقت تغییر در رفتار از آثار آن به حساب می‌آید. به عنوان مثال ابن‌سینا در تعریف یادگیری گفته است: «یادگیری انتقال انسان از اندوخته‌های شناختی موجود به داده‌های تازه‌تر و در نتیجه دست‌یابی به (فهم) مجهولات است.» در مورد مهارت‌ها گذشته از جنبه‌ی شناختی که در تعریف آمده است به نقش تحربه نیز تأکید شده و آن‌را عاملی برای تثبیت شناخت و سهولت ارتباط آن با رفتار خارجی دانسته‌اند. (بی‌ریا، 1385)

در میان روان‌شناسان، پیروان مکتب گشتالت، با تأکید بر جنبه‌های شناختی، تعریف یادگیری را به گونه‌ای دیگر ارائه کردند. آن‌ها به جای توجّه به جنبه‌های ظاهری رفتار، جنبه‌های پدیداری و شناختی را مورد توجّه قرار دادند. روان‌شناسان گشتالت می‌گویند: رفتارهای ظاهری با یادگیری مرادف نیست و تغییر فیزیولوژیک رفتار لزوماً به معنای تحقّق یادگیری نیست. بنابراین، گرچه در بسیاری از مواردتغییر در بینش با تغییر در رفتار توأم است، لزوماً همیشه چنین نیست. مثلاً کسی بفهمد که کمک به نیازمندان خوب است امّا در عرصه ی رفتار این زمینه برایش پیش نیاید تا به کسی کمک کند. در این صورت نمی‌توان گفت یادگیری صورت نگرفته است. همچنین ممکن است تغییر در رفتار صورت بگیرد امّا یادگیری صورت نگرفته باشد. مثل این‌که کودک کلمات احترام‌آمیز را به‌کار ببرد امّا معنای آن‌ها را نداند که چیست. بنابراین از دیدگاه گشتالت می‌توان تعریف زیر را برای یادگیری ارائه نمود:

یادگیری عبارت است از بینش‌های جدید یا تغییر در بینش گذشته.

بنابراین آن‌چه در این راه کارساز و نقش‌آفرین است، فرآیند فکری و هیجانی است، نه تکرار تنها. به همین دلیل طرفداران گشتالت به تجربه‌ی روانی بیش از رفتار خارجی توجّه می‌کنند. (همان)

در این‌جا باز این نکته را یادآور می‌شوم که دانش‌پژوهان تمامی رشته‌های علوم انسانی باید به پایه و زیربناهای فلسفه‌ی اسلامی آگاهی داشته باشند تا در حین گذراندان دوره‌های تحصیلی، مسائلی را که در کتاب‌هایشان مطالعه می‌کنند و می‌آموزند، با فلسفه‌ی اسلامی محک بزنند و به نقد آن بپردازند. در رشته‌ی روان‌شناسی نیز این نیاز بسیار نمایان است و در مباحث زیادی به‌کار می‌آید. نمونه‌ی این مطلب را در همین نوشتار ملاحظه کردیم که ابن‌سینا به عنوان یک فیلسوف مسلّم اسلامی چه تعبیری از یادگیری داشت. امّا در مقابل تعریف او نظر روان‌شناسان رفتارگرا وجود دارد که تقریباً مخالف نظر فلاسفه‌ی اسلامی می‌باشد. ثمراتی که این دقّت در بر خواهد داشت بسیار زیاد است و بسیار مهم است. در مطالب قبلی (در بحث احساس و ادراک) به اندکی از این ثمرات اشاره کردم و دیگر نیازی به تکرار نمی‌بینم و صرفاً تذکّر و یادآوری این مهم را خالی از لطف نمی‌دانستم. امیدوارم که دانش‌پژوهان ما به جای مرعوب شدن در برابر علوم غربی، با داشتن ذخیره‌ی عظیم علوم و آمیزه‌های اسلامی، به نقد و بررسی این علوم بپردازند و در نهایت به پیشرفت علم در تمام جهان کمک کنند و سودی هم برای بندگان خدا داشته باشند.

یادگیری و انتقال دوجانبه

حال که به مباحثی کلّی درباره‌ی یادگیری و تعریف آن از دیدگاه رفتارگرایان و گشتالت پرداختیم، بهتر است به مبحث مورد نظر خود بپردازیم و در مورد یادگیری و انتقال دوجانبه بیشتر بدانیم.

رفتار گرایان افراطی در روان‌شناسی تجربی، معتقد بودند که یادگیری فرآیندی است رفتاری و در اندام مختلف بدن در کارهای مربوط به آن انجام می‌گیرد. یعنی  اگر مهارت یا کاری را با دست خود انجام می­دهیم این یادگیری در همین دست انجام می‌پذیرد. امّا شناخت‌گرایان با مخالفت با این نظر پرداختند و مدّعی شدند که یادگیری در سیستم عصبی است نه در سطح اندام. شاهد این ادّعا هم این است که به‌طور مثال یادگیری که در یک دست انجام گرفته اگر قائل به ادّعای رفتار گرایان (افراطی) باشیم، نباید دست طرف مقابل قادر به انجام آن باشد چون یادگیری در آن انجام نشده است. امّا واقعیّت غیر از این است و به وضوح مشاهده می‌کنیم که مهارت‌های یک دست یا اندام یک طرف در طرف دیگر هم قابل انجام است.
البتّه باید این نکته را در نظر داشت که مهارت یک طرف بدن نسبت  به طرف دیگر مسأله‌ای جدا می‌باشد و در بحث راست‌برتری یا چپ‌برتری جای دارد.به هر صورت اگر یادگیری قبلی (در یک طرف) موجب تسهیل یادگیری بعدی شود، اصطلاحاً می‌گویند انتقال صورت گرفته است.

«انتقال (اثر یادگیری) وقتی دو جانبه نامیده می‌شود که یادگیری یک کار با یک عضو (مثلاً دست راست) یادگیری همان کار با عضو مقابل آن ( دست چپ) را تسهیل کند.»

یادگیری و انتقال دوجانبه یا ترسیم در آیینه بیان‌گر آن است که یادگیری در اندام انجام نمی‌پذیرد، بلکه فرآیندی عصبی است و در مغز انجام می‌شود. در این آزمایش، انتقال دوجانبه از طریق ترسیم در آیینه، روشی که معمولاً برای مطالعه‌ی یادگیری حاصل از راه کوشش و خطا به کار می‌رود، مورد مطالعه قرار می­گیرد. آزمایش تصویر درآیینه را به این دلیل یادگیری وانتقال دوجانبه خوانده‌اندکه یادگیری قبلی موجب تسهیل در یادگیری بعدی افراد می‌گردند. به این معنا که تجربیّات وآگاهی‌های قبلی فرد مورد آزمایش، در یک عضوی، موجب سهولت یادگیری در عضو قرینه‌ی آن می‌گردد. مثلاً اگر ما چکش‌زدن را با دست راست خود به مدّتی تجربه نموده ویاد گرفته باشیم، این یادگیری در این عضو (دست راست ) موجب می­گردد که ما به سهولت تجربیّات آن عضو را به قرینه‌ی او(دست چپ) انتقال بدهیم. وقتی‌که ما با یک دست بتوانیم مهارت ترسیم در آیینه را به‌دست آوریم، این توانایی و مهارت به دست دیگر که قرینه‌ی اوست، نیز منتقل می‌شود و تعداد خطا در آن دست کم‌تر از وقتی است که بادست دیگر(دست راست) شروع به کسب مهارت نمودیم.

یادگیری وقتی دو جانبه خوانده می‌شود که یادگیریِ یک کار با یک عضو، یادگیری همان کار با عضو قرینه را تسهیل نماید. انتقال دوجانبه ثابت می‌کند که یادگیری درسطح اندام‌های پاسخ‌دهنده انجام نمی‌گیرد بلکه درسطح اتصال‌هایی که بین اطّلاعات حسّی و فرمان‌های حرکتی مراکز عصبی برقرار می‌گردد به‌وجود می‌آید. (فرس، 1383)

شرح آزمایش ترسیم در آیینه

هدف: اثبات این واقعیّت که یادگیری در سطح اندام‌های پاسخ‌دهنده (مثلاً انگشتان) انجام نمی‌گیرد بلکه در سطح اتّصال‌هایی که بین اطّلاعات حسّی و فرمان‌های حرکتی مراکز عصبی برقرار می‌شود به‌وجود می‌آید. اگر یادگیری قبلی موجب تسهیل یادگیری بعدی شود، اصطلاحاً می‌گویند انتقال صورت گرفته است. انتقال وقتی دوجانبه نامیده می‌شود که یادگیری یک کار با یک عضو (مثلاً با دست راست) یادگیری همان کار با عضو قرینه (دست چپ) را تسهیل کند.

در این آزمایش، انتقال دوجانبه از طریق ترسیم در آیینه،‌روشی که معمولاً برای مطالعه‌ی یادگیری حاصل از راه کوشش و خطا به‌کار می‌رود،‌مورد مطالعه قرار می‌گیرد.

وسایل آزمایش: یک آیینه یک مانع که بتواند تصویر مستقیم را بپوشاند،‌ 14 برگ حاوی ستاره،‌ کورنومتر یا ساعتی که به کمک آن بتوان ثانیه‌ها را به راحتی اندازه گرفت. هر دانشجو با کمی صبر و حوصله می‌تواند در خانه نیز این کار را انجام دهد.

دکتر حمزه گنجی (1384) در کتاب خود با نام راهنمای عملی روان‌شناسی تجربی، از دستگاه ترسیم در آیینه‌ی سنّتی بهره برده‌اند. امّا این دستگاه را می‌توان در آزمایشگاه‌های روان‌شناسی به صورتی جدیدتر یافت. با این فرق که دیگر نیازی به کاغذهای حاوی ستاره نیست بلکه نقش ستاره بر روی یک صفحه‌ی فلزی حک شده است.

روش آزمایش: یکی از چهارده برگ حاوی ستاره را در جلوی آیینه می­گذارند. آن­را با چسب یا پونز طوری تثبیت می­کنند که، به هنگام اجرای آزمایش، تکان نخورد. کار آزمودنی این است که بین دو خطّ ستاره، ستاره­ی دیگری را رسم کند. او باید مسیر را به طور متوالی طی کند. هر نوع تماس با دیواره­های ستاره یا بیرون آمدن از آن، یک خطا به حساب خواهد آمد. به آزمودنی توصیه می­شود که باید این مسیر را هرچه دقیق­تر و هرچه سریع­تر طی کند. آزمایش به ترتیب زیر ادامه می­یابد:

الف) آزمودنی با دستی که مهارت ندارد (معمولاً دست چپ)، از نقطه­ی حرکت شروع می­کند و در جهت حرکت عکس عقربه­های ساعت یک ستاره می­کشد. آزماینده کلّ زمان صرف شده را اندازه می­گیرد. برگ اوّل برداشته می­شود و برگ دیگری که شماره­ی 2 روی آن نوشته شده است در جلوی آیینه قرار می­گیرد. حال آزمودنی با دستی که مهارت دارد (معمولاً دست راست)، باز هم از نقطه­ی حرکت شروع می­کند و در جهت حرکت عقربه­های ساعت یک ستاره می­کشد. برگ حاوی ستاره عوض می­شود و جای آن­را برگ شماره­ی 3 می­گیرد. این کار تا آن­جا ادامه می­یابد که آزمودنی با دست راست 10 ستاره رسم می­کند (تا برگ شماره­ی 11). آزماینده، برای هر ستاره، زمان صرف شده را یادداشت می­کند امّا آن­ها را قبل از پایان آزمایش، در اختیار آزمودنی قرار نمی­دهد.

پس از هر تمرین، آزمودنی استراحت کوتاهی می­کند. مدّت این استراحت به همان اندازه طول می­کشد که برگ آزمایش عوض شود. بعد از 10 تمرین با دست ماهر، آزمودنی بازهم با دست غیر­ماهر شروع می­کند و در جهت عکس حرکت عقربه­های ساعت سه تمرین دیگر انجام می­دهد.

 

تحلیل نتایج

1-    تعداد خطاهای هر تمرین را می­شمارند. هر نوع تماس با دیواره­ی ستاره یا بیرون آمدن از آن یک خطا به­حساب می­آید. البتّه همان­گونه که ذکر کردیم با وجود دستگاه مترونوم دیگر نیازی به این کارها نیست و این دستگاه خودبه­خود هم زمان را می­سنجد و هم تعداد خطاها را می­شمارد.

2- جدولی مثل جدول زیر تنظیم می­کنند که در آن تمرین­های متوالی، تعداد خطاها و مدّت زمان صرف شده برای هر تمرین درج می­شود.

14

13

12

11

10

9

8

7

6

5

4

3

2

1

تمرین­ها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خطاها

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زمان­ها

3- نمودار نتایج درج­شده در جدول را رسم می­کنند. برای رسم نمودار، تمرین­های متوالی را روی محور X ها، تعداد خطاها و زمان­های صرف­شده را روی محور Y قرار می­دهند. با خطّ ممتد، نقطه­های مربوط به خطاها و با خطوط بریده، نقطه­های مربوط به زمان­ها را به یکدیگر وصل می­کنند. (البتّه می­توان خطاها را روی یک نمودار و زمان­ها را روی نمودار دیگر رسم کرد).

4- اهمّیّت انتقال دوجانبه، از طریق مقایسه­ی سه تمرین آخر دست غیرماهر با تمرین اوّل همان دست آشکار می­شود.

5- برای بررسی یادگیری با دست ماهر، تحوّل زمان­ها و خطاها مورد مقایسه قرار می­گیرد. آیا خطاها و زمان­ها به­طور منظّم کاهش پیدا کرده است؟ گاهی مشاهده می­شود که خطاها و زمان­ها به­طور منظّم کاهش پیدا نمی­کند. علّت این امر باید توجیه شود.

نتایج:

نتایج به دست آمده از انجام این آزمایش که در یازده مرحله انجام شده و به پایان رسیده است به شرح جدول زیر می‌باشد.

 

کوشش‌ها

زمان (ثانیه)

تعداد خطا

بار اوّل (دست غیرماهر)

190

17

بار دوم (دست ماهر)

143

14

بار سوم (دست ماهر)

115

10

بار چهارم (دست ماهر)

110

13

بار پنجم (دست ماهر)

99

4

بار ششم (دست ماهر)

89

1

بار هفتم (دست ماهر)

85

1

بار هشتم (دست ماهر)

77

5

بار نهم (دست ماهر)

69

2

بار دهم (دست ماهر)

65

0

بار یازدهم (دست غیرماهر)

61

4

 

 

 

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، نتایج بسیار جالبی به دست آمده است. تقریباً‌می‌توان گفت هرچه تعداد کوشش‌ها بیشتر شده است، به همان میزان زمان کم‌تر ،یعنی سرعت حرکت بیشتر، شده است و تعداد خطاها نیز کم‌تر شده است. این نتیجه نشان‌دهنده‌ی این مطلب است که در انجام این آزمایش تجربه در بهبود روند انجام آزمایش- یعنی کم شدن تعداد خطاها و افزایش سرعت دست آزمودنی- شده است.

امّا در رابطه با مسئله‌ی اصلی بحث ما یعنی یادگیری و انتقال دوجانبه، باید به مقایسه‌ی نتایج به دست آمده از دست غیرماهر بپردازیم. همان‌گونه که در جدول ملاحظه می‌شود فاصله‌ی بین نتایج به دست آمده از دو بار کوشش بسیار فاحش است. همان‌گونه که انتظار می‌رفت، دست غیرماهر در مرحله‌ی یازدهم نتایج بسیار بهتری را نسبت به همان دست در مرحله‌ی اوّل به دست آورده است. این مطلب مؤیّد نظر دانشمندان پیرو مکتب شناخت‌گرایی است. به این صورت که اگر قرار می‌بود یادگیری در خود عضو انجام دهنده رخ دهد، نمی‌بایست فاصله‌ی بین بار اوّل و یازدهم این‌قدر فاحش می‌گردید. این فاصله‌ی فاحش نشان‌دهنده‌ی این واقعیّت است که آن زمانی که آزمودنی با دست ماهر خود این آزمایش را انجام می‌داد به بینش و یادگیری خاصّی نائل آمده است و این یادگیری در دست ماهر باعث شده است تا نتایج به دست آمده از دست غیرماهر هم بهبود یابد. پس باید مکان دیگری باشد که این یادگیری در آن‌جا رخ داده باشد و این مکان مسلّماً جایی غیر از عضو عمل‌کننده است و دیگر این‌که این مکان جایی است که به هر دو عضو مربوط می‌باشد و به هر دوی آن‌ها دستور صادر می‌کند و آموخته‌های آن‌ها را به هم ربط می‌دهد. با اندکی بررسی این مطلب روشن خواهد شد که این مکان جایی نیست مگر سیستم اعصاب مرکزی که هر دو دست را زیر نظر خود دارد و به هر دوی آن‌ها دستور می‌دهد و اطّلاعاتی که از هر دو دست از خارج تجربه و یادگرفته شده است در آن مکان جای می‌گیرد.

 

شخصیت اسکیزوتایپال سر، واژه یی گزیده و گویا برای عجیب و غریب ترین شخصیت دیده شده در اجتماع آدمیان است. به ترتیب حرف های این سرواژه نماد اندیشه جادویی، دوره های روان پریشی گذرا (میکروسایکوز)، پندارهای غریب و شگفت انگیز، افکار انتساب به خود، فریفتار ها و خطاهای ادراکی (ایلوژن ها)، واقعیت زدودگی (مسخ واقعیت) و افسردگی های شدید هر از گاه هستند که در کنار افکار بدبینانه و تنهایی گزینی دیده شده در شخصیت های «کلاستر (دسته) آ» بیانگر مهم ترین ویژگی های زندگی هر روزه شخصیت اسکیزوتایپال هستند.    
    
شرح :
افراد دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال راحتتر هستند که در خود و دور از دیگران باشند، تا اینکه یاد بگیرند روابط بین فردی معناداری داشته باشند.
این ترجیحِ انزوا، در ادراکات تحریف شده در مورد چگونگی رخدادِ روابط بین فردی، شرکت می کند.
این افراد در پیرامون زندگی باقی می مانند و اکثرا به سمت فعالیت های بدون هدف با روابط کم و بی معنی با دیگران (اگر روابطشان بیش از هیچ باشد) انحراف پیدا می کنند.
فردی که دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال است، رفتارهای عجیب و غریبی دارد و می اندیشد که اکثرا دیگران او را به عنوان یک فرد عجیب، غیر قابل پیش بینی و نامانوس می بینند. آنها در هنگام لزوم با دوره های کوتاهی از روان رنجوری شناخته می شوند.
گفتار آنها ،هنگامی که منسجم باشد، به عنوان گفتاری متمرکز بر جزئیات بی ارزش شناخته می شود. فرآیند تفکر در اسکیزوتایپ ها شامل افکار جادویی، سوء ظن، و وهم است.
طرح های تفکر آنها بر این باور استوار است که اسکیزوتیپال بودن راهی ناهشیار برای کنار آمدن با اضطراب اجتماعی ست. در حد یکسانی، رفتار آنها از انزوای اجتماعی و داشتن دیدگاه تحریف شده از روابط بین فردی، ریشه می گیرد.

علل:
اختلال شخصیت اسکیزوتیپال به عنوان تاثیراتی بر فرد، دارای ریشه های خانوادگی یا گروهی از دلایل همبسته شناخته شده است. اکثر والدینِ افراد تحت تاثیر این اختلال، از لحاظ عاطفی به صورت رسمی از یکدیگر دورند و روابط گیج کننده ی والدینی را نشان می دهند. این طرح از روابط جزئیِ غیر صمیمی، در هنگام رویارویی فرد با روابط اجتماعی در سالهای رشد، نقش بازآفرینی کننده دارد.
رشد اجتماعی افراد دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال نشان می دهد که بسیاری از آنان به صورت معناداری به وسیله والدین، خویشاوندان و همسالان در نتیجه ی بدگمانی های معنادار خویشی، تحقیر شده اند.
بسیاری خودپنداره ی ضعیف، انتقاد از خود بالا و رفتارهایی حاکی از ناراضی بودن از خود را نشان می دهند. این نشانه ها در حسی دخیل می شوند که آنها را از لحاظ اجتماعی برای داشتن روابط معنادار بین فردی، نالایق نشان می دهد.
اختلال شخصیت اسکیزوتایپال در بستگان تنی بیماران اسکیزوفرنی، بیشتر از گروه های شاهد دیده شده و همگامی بیشتر دوقلوهای تک تخمکی نسبت به دوقلوهای دوتخمکی از نظر ابتلا نشانه وجود ساختارهای نیرومند زیست شناختی و ژنتیکی در پیدایش این شخصیت است.

مبتلايان به اختلال شخصيت اسكيزوتايپال حتي به نظر افراد غير متخصص نيز، بسيار عجيب و غريب مي آيند. تفكر جادويي، عقايد منحصربه فرد، افكار انتساب به خود، خطاهاي ادراكي و واقعيت زدودگي، همگي جزو زندگي روزمره فرد اسكيزوتايپال است.
در اختلال اسكيزوتايپال، تفكر و نحوه ارتباط برقراركردن، مختل شده است. مبتلايان گرچه اختلال فكر واضحي ندارند اما تكلمشان متمايز يا ويژه است، ممكن است معنايش را فقط خودشان بفهمند و اغلب نيازمند تفسير است.
بيماران اسكيزوتايپال مثل اسكيزوفرن ها ممكن است از احساسات خود باخبر نباشند اما به كشف احساسات ديگران بويژه حالات عاطفي منفي اي مثل خشم، بسيار حساس اند. آنها ممكن است افكاري خرافي داشته باشند يا مدعي غيب بيني و داشتن ساير قدرتهاي فكري و بصيرتهاي ويژه باشند.
جهان دروني آنها ممكن است پر از ترسها و تخيلات كودكانه و نيز رابطه با افرادي خيالي و تصوري باشد كه آنها را به وضوح مي بينند. ممكن است اعتراف كنند كه خطاي ادراك يا درشت بيني (مايكروپسي) دارند و افراد را مثل آدمهاي چوبي يا چيزي شبيه آن مي بينند.
آنها روابط بين فردي مخدوشي دارند و ممكن است اعمال نامناسبي از آنها سربزند درنتيجه آدمهايي منزوي اند و دوستي ندارند يا بسيار كم دارند. اين بيماران ممكن است برخي از خصايص اختلال شخصيت مرزي را هم از خود نشان دهند و در واقع مي شود اين دو تشخيص را همزمان نيز در كسي مطرح كرد. افراد مبتلا اگر تحت فشار رواني واقع شوند، ممكن است از حال عادي خارج شوند و علايم سايكوتيك پيدا كنند، اما مدت اين علايم معمولاً كوتاه است. در حالات شديد بي لذتي و افسردگي شديد هم ممكن است وجود داشته باشد.

در تفکر بالینی امروز اسکیزوتایپال را شخصت پیش از بیماری اسکیزوفرنی معرفی می‌کنند. بدلیل همبستگی این دو بیماری در علائم و نشانه‌ها این فرض وجود دارد که ژنتیک (توارث) علت ایجاد این اختلال باشد.   این اختلال شخصیت یك وضعیت مؤمن و فرا گیر است که مشخصه‌اش الگوهای تحریف شده فکری، رفتاری و کارکردی است. حدس زده می‌شود که این نوع اختلال شخصیت در سه درصد بالغین وجود داشته باشد. افرادی که دچار اختلال شخصیت اسکیزوفرنی‌گونه هستند بیشتر در معرض افسردگی و اختلالات روان‌پریشی قرار دارند.

نشانگان :
راهنمای تخصصی تشخیصی- آماری بیماری های روانی (DSM IV ) 5 ملاک تشخیص برای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال را مشخص می کند:
● تفسیر نادرست از رویدادها : افراد دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال اکثرا در دیدن دلایل درست و تاثیرپذیری از موقعیت ها و طریقه ای که بر دیگران تاثیر می گذارند، مشکل دارند. برای مثال یک فرد اسکیزوتیپال ممکن است یک اشاره غیرلفظیِ ساده ی ارتباطی، مانند اخم کردن، را به این عنوان که کسی از او ناخوشنود است، بد برداشت کند، در حالی که در واقعیت ممکن است این اتفاق هیچ ربطی به او نداشته باشد. ادراکات آنها اکثرا از آنچه در واقعیت خارجی اتفاق می افتد تحریف دارد اما آنها گرایش دارند باور کنند که ادراک آنها از آنچه دیگران می گویند یا انجام می دهند، بیشتر است.

● اعتقادات عجیب و غریب یا تفکرات جادویی : این افراد ممکن است خرافاتی یا گرفتار پارانوئید باشند. اکثرا به نظر می رسد که آنها برای یافتن یک نوع معنیِ ناامیدانه و  بعضی احساسات با دنیایی که در آن زندگی می کنند، متعهد به این رفتارها می شوند. این رفتارها نوعی مکانیزم دفاعی برای افزودن معنی به دنیایی که به علت انزوای اجتماعی ای که این افراد تجربه می کنند تهی از معنی ست ، انجام می شوند.

● تجارب غیر معمول ادراکی : آنها ممکن است درگیر توهمات یا در رویدادهای خاصی با برخی نیروهای مرموز یا فردی که زنده نیست، شوند. افراد متاثر از این اختلال همچنین ممکن است حس کنند که برای تاثیر بر وقایع یا پیش بینی یک رویداد پیش از به وقوع پیوستن آن، قدرت خاصی دارند.

● تفکرات و گفتار غیر معمول : افراد دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال ممکن است سبکی گفتاری داشته باشند که در ساختار و کلمه بندی به ظاهر گنگ بیاید. نظرات آنها اکثرا به طور بی ربط، آماده ی قطع یکدیگر و یا مبهم در توصیف، با همدیگر آورده می شوند.
برخی از آنها ممکن است با بیش از حد توصیف کردن یا خلاصه کردن، پاسخ هایی سرشار از وراجی ارائه دهند و کلماتی را الحاق کنند که برای گیج کردن و توضیح بیشترِ یک وضعیتِ کاملا مشخص بیان می شوند و به نظر خودشان هنوز منطقی ست. آنها اکثرا برای داشتن گفتگوی مداوم ناتوان اند و ترجیح می دهند فقط در مورد موضوعاتی که به توجه فوری احتیاج دارد صحبت کنند.

● تفکرات پارانوئیدی و دارای سوء ظن : افراد دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال اکثرا به دیگران مظنون هستند و گرایشات پارانوئیدی نشان می دهند.

● احساسات گنگ :  رفتار اجتماعی کلی آنها کناره گیری و انزوا را نشان می دهد. درمسیری رفتار می کنند که گفتگوهای آنها ناشی از شادی های کوچک زندگی باشد. بسیاری از آنها ترس شدیدی دارند که تحقیر یا طرد شوند. هنوز هم بسیاری از احساسات آنها به دلایل محافظت کننده سرکوب می شود.

● رفتار نامتعارف : افراد دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال اکثرا به دلیل ادا و اطوارهای غیر معمول شان یا انتخاب لباسهای خلاف عرفشان به عنوان فردی عجیب و غریب یا نامتعارف دیده می شوند. وضع ظاهری آنها ممکن است ژولیده به نظر برسد- انتخاب لباسهایی که به هم نمی خورند، لباسها ممکن است زیادی کوچک یا بزرگ باشند یا به طور قابل ملاحظه ای کثیف باشند.

● کمبود دوستان صمیمی : به این دلیل که آنها در مهارت و توانایی رشد معنادار روابط بین فردی کمبود دارند، خلوت و انزوا را ترجیح می دهند و به همین دلیل از سوی خویشاوندان پس زده می شوند.
آنها به طرز کاهنده ای برای دور شدنِ مثبت از ریشخند و طرد اجتماعی به درون خود می خزند. اگر هرگونه ارتباط اجتماعی مداومی داشته باشند اکثرا محدود به اعضای دستِ اول خانواده می شود.

● اضطراب اجتماعی : اسکیزوتیپالها به طور قابل ملاحظه ای در وضعیت های اجتماعی، خصوصا با آنهایی که آشنا نیستند،  مضطرب می شوند. آنها می توانند در مواقع ضروری با مردم تقابل داشته باشند اما ترجیح می دهند تا جایی که ممکن است از تقابل اجتناب کنند، چون ادراک آنها از خودشان چیزی ست که با آن راحت نیستند. حتی هنگامی که درمعرض یک گروه از افراد در طول زمان قرار می گیرند به نظر نمی رسد که اضطراب اجتماعی آنها کاهش پیدا کند. در واقع، این وضعیت ممکن است به سمت ادراکِ تحریف شده از دخالتهای پارانوئیدی ِ افرادی که با آنها در رابطه ی اجتماعی هستند، پیش برود.
 
معیارهای تشخیصی اختلال شخصیت اسکیزوتایپال
معیارهای تشخیصی بر پایه چهارمین ویرایش کتابچه تشخیصی و آماری اختلالات روانی عبارت است از؛
الف- کاستی ها و نواقصی در روابط اجتماعی و بین فردی که مشخصه آن بروز رنج و مشقتی حاد در روابط صمیمانه و کاهش توانایی دارا بودن این روابط و همچنین آشفتگی ها و برهم خوردگی های شناختی یا ادراکی و نامتعارف (اکسنتریک) بودن رفتار است؛ به گونه یی که این الگوی ژرف و فراگیر از اوایل بزرگسالی آغاز شده و در زمینه های گوناگون به چشم آید که نشانه اش وجود دست کم پنج تا از موارد زیر است؛
۱- افکار انتساب (رفرنس) به خویشتن؛ نه هذیان های (روان پریشانه) انتساب به خود
۲- باورهای عجیب یا اندیشه های جادویی که بر رفتار اثر بگذارند و با هنجارهای برآمده از خرده فرهنگ فرد همخوانی نداشته باشند. (مانند خرافاتی بودن، اعتقاد به غیب بینی، تله پاتی و دورآگاهی، حس ششم و نیز گمانه ها، تخیلات یا اشتغال های ذهنی غریب در کودکان و نوجوانان)
۳- تجربه های نامعمول ادراکی، از جمله فریفتارها و خطاهای ادراکی (ایلوژن های) پیکری
۴- پندار و گفتار عجیب (برای نمونه مبهم، حاشیه پردازانه، استعاره یی با شرح و تفصیل بیش از اندازه و فراوان یا کلیشه یی و قالبی)
۵- شکاکیت یا فکر بدگمانانه
۶- حالت عاطفی نابجا یا محدود
۷- رفتار یا حالت ظاهری عجیب، نامتعارف یا ویژه خود
۸- نداشتن دوستان صمیمی یا مورد اطمینان، به جز بستگان درجه نخست
۹- اضطراب بیش از اندازه در میان جمع، به گونه یی که با آشنا شدن هم کاهش نیابد؛ این اضطراب بیشتر به ترس همراه با بدگمانی مرتبط است و نه به قضاوت منفی درباره خودش

ب- فقط در سیر اسکیزوفرنیا، اختلال خلقی با ویژگی های روان پریشانه (سایکوتیک)، دیگر اختلالات روان پریشانه یا یکی از اختلالات ژرف و فراگیر رشد (اوتیسم، آسپرگر و…) پیدا نشده باشد.

نکته؛ اگر این معیارها پیش از آغاز اسکیزوفرنیا وجود داشته باشند، قید «پیش مرضی» را باید افزود؛ برای نمونه، «اختلال شخصیت اسکیزوتایپال (پیش مرضی)».

 آمارها :
اختلال شخصیت اسکیزوتیپال بسیاری از اوقات در افرادی که یک عضو  دست اولِ خانوادگیِ دارای اسکیزوفرنی دارند، رخ می دهد. اختلال شخصیت اسکیزوتیپال در تقریبا 3 % از جمعیت عمومی شیوع دارد و به عنوان اختلالی که اندکی بیشتر در مردان رخ می دهد، پذیرفته شده است.
نشانگانی که یک تشخیص عمومی از اختلال شخصیت اسکیزوتیپال را نمایان می کند باید در زمینه ی شرایط فرهنگی فرد، خصوصا اگر راجع به خرافات یا اعتقادات مذهبی وآداب و رسوم باشد، ارزشگذاری شود. (برخی از رفتارها که فرهنگ غرب ممکن است به عنوان روان پریشی ببیند در فرهنگی دیگر درون طبقه بندی ِ رفتار به هنجار دیده می شود.)

تشخیص :
نشانگان اختلال شخصیت اسکیزوتیپال ممکن است در کودکی یا نوجوانی شروع شود و به عنوان یک گرایش عمده به سمت گوشه نشینی از فعالیت ها، ارتباط اجتماعی ضعیف، بیان اضطراب اجتماعی و عدم موفقیت در مدرسه نشان داده شود.

باقی نشانگان که ممکن است در سالهای رشد ارائه شود حساسیت بیش از حد در برابر انتقاد و تصحیح، استفاده غیر معمول از زبان، تفکرات عجیب یا خیال پردازی های نامتعارف هستند. کودکانی که این گرایشات را نشان می دهند از لحاظ اجتماعی متفاوت با همسالان هستند که این امر احساس انزوا و بی لیاقتی اجتماعی ای که آنها حس می کنند را افزایش می دهد. برای تشخیص درستِ اختلال شخصیت اسکیزوتیپال، علاوه بر این ها وجود حداقل 4 مورد از نشانگان نامبرده (در DSM IV ) لازم است.
نشانگان اختلال می تواند گاهی اوقات با نشانگانی که اسکیزوفرنیا به نظر می رسد، اشتباه گرفته شود. تفکرات عجیب و غریب که با اختلال شخصیت اسکیزوتیپال همراه است می تواند به عنوان یک دوره روان نژندی ادراک شود و تشخیص اشتباه داده شود. تا زمانی که دوره های کوتاه روان نژندی بتواند در بیمار دارای اختلال شخصیت اسکیزوتیپال رخ دهد، روان پریشی مکررا یا به صورت شدیدی که در اسکیزوفرنی هست ، رخ نمی دهد.
برای تشخیص درستِ اختلال شخصیت اسکیزوتیپال، نشانگان اسکیزوتیپال نمی توانند به صورت انحصاری در طول دوره ی اسکیزوفرنیا یا اختلالات خلقی دیگر که ویژگی های روان نژندی دارند رخ دهند.
تفاوت معمول دیگر در تشخیص اختلال شخصیت اسکیزوتیپال، مجزا بودن آن از باقی اختلالات شخصیت اسکیزوئیدی اجتنابی و پارانوئید است.
بعضی تحقیقات بر این باورند که اختلال شخصیت اسکیزوتیپال در اصل اختلالی مانند اسکیزوئید است، اما بسیاری احساسات آن اختصاصی شناخته شده اند. اسکیزوئیدها در توانایی شان برای تجربه ی احساسات کمبود دارند، در حالی که اسکیزوتیپالها بیشتر با توانایی شان برای فهم انگیزه های انسان و روابط اجتماعی مشخص می شوند. زمانی که اختلال شخصیت اجتنابی بسیاری از نشانگان مشابه با اختلال شخصیت اسکیزوتیپال را داراست، نشانگان تشخیصی در اسکیزوتیپال تکرار رفتاری که به طرز قابل ملاحظه ای نامانوس است، می باشد.

تفاوت اسکیزوتیپال با پارانوئید در تفکرات منقطع و رفتارهای عجیب و غریب می باشد.
تشخیص اختلال شخصیت اسکیزوتیپال بر اساس مصاحبه های بالینی که برای ارزیابی رفتارهای نشانه ی بیماری، بنا شده است. ابزارهای ارزیابی مفیدِ دیگر، برای اطمینان از تشخیص اختلال شخصیت اسکیزوتیپال شامل این موارد اند :

- پرسشنامه شخصیت چند بخشی مینه سوتا ( MMPI- 2 )

- میلیونها پرسشنامه ی چند محوری بالینی

-  تست تشخیص روانی رورشاخ

- آزمون اندریافت موضوع (TAT)
        
عوارض
افرادی که دچار اختلال شخصیت اسکیزوفرنی‌گونه هستند، نوعاً شرایط زیر را دارند:
• افکار، رفتارها و برداشت‌های نامتعارف و غیرعادی
• ادعای خواندن افکار دیگران یا توانایی پیشگویی آینده
• مشکلات عمده در ایجاد ارتباط با دیگران
• اضطراب حاد اجتماعی که با گذشت زمان یا آشنایی برطرف نمی‌شود
• حرف زدن با خود، نادیده گرفتن دیگران یا عکس‌العمل‌های نامناسب

●چشم انداز بیماری
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات ذهنی چاپ چهارم تجدید نظر شده DSM-IV-TR اختلال شخصیت اسکیزوتایپال را اینچنین توصیف می کند:
یک الگوی فراگیر از کاستیهای اجتماعی و بین فردی که علاوه بر تحریفهای شناختی یا ادراکی، و رفتارهای عجیب و غیر عادی با ناراحتی شدید و یا ظرفیت کم برای برقراری روابط نزدیک و صمیمانه مشخص می شود که از اوایل بزرگسالی آغاز و در زمینه ای گوناگون آشکار می گردد. و با پنج مورد از موارد زیر نشان داده می شوند:
▪️ افکار عطفی (بدون هذیان های عطفی)
▪️عقاید عجیب یا تفکر جادویی که بر رفتار اثر می گذارد و با هنجارهای خرده فرهنگی ناهمساز است(مانند خرافات، اعتقاد به غیب بینی، اندیشه خوانی یا حس ششم و در کودکان و نوجوانان خیالپردازیها یا انتقالهای ذهنی عجیب و غریب).
▪️ تجربه های غیر معمول ادراکی از جمله خطاهای ادراکی جسمی.
▪️فکر و گفتار عجیب (مانند تفکر و گفتار مبهم، حاشیه ای، ستعاره ای با شرح وتفصیل قالبی).
▪️سوءظن یا اندیشه پردازی پارانوئیدی .
▪️عاطفه نامناسب یا محدود.
▪️فقدان دوستان نزدیک یا محرم اسرار غیر از بستگان درجه اول.
▪️ اضطراب اجتماعی مفرط که با آشنا شدن کاهش نمی یابد و به جای قضاوتهای منفی دربارهٔ خویشتن بیشتر با ترسهای پارانوئیدی همراه است.
این اختلال صرفاً در طی اسکیزوفرنی، یک اختلال خلقی همراه با خصوصیات روانپریشی – سایر اختلالهای روانپریشی و یا یک اختلال فراگیر رشد رخ نمی دهد.

چهار شنبهبرچسب:, :: ::  نويسنده : فرشید نجفی بابادی.

روانشناسی سلامت در دهه ۱۹۷۰ ایجاد شد. مهم ترین تفاوت روانشناسی سلامت با سایر رشته های ذکر شده درجه میان رشته ای بودن آنهاست. در پزشکی رفتاری تنوع رشته ها بیشتر است. پزشکی روان تنی به رشته های پزشکی و به ویژه روانپزشکی وابسته است. اما روانشناسی سلامت زیرگروهی از روانشناسی است و تقریبا تمام متخصصان آن روانشناس هستند.

ماتارازو تعریف جامعی از روانشناسی سلامت ارایه کرده است: گردآوری یافته های آموزشی، علمی، و حرفه ای در رشته روانشناسی جهت ارتقا و حفظ سلامتی، پیشگیری و درمان بیماری ها، شناسایی عوامل سبب شناختی و تشخیصی مرتبط با سلامتی، بیماری و کژکارکردی های مربوط، و نیز تجربه و تحلیل و بهبود نظام مراقبت های بهداشتی و ایجاد خط مشی های بهداشتی

برخی از مواردی که در این رشته با آنها سر و کار را در زیر می بینیم:

استرس، بیماری های مربوط به آن و راهکارهای کنترل آن

دردهای مزمن، اداره و کنترل کردن آنها

مداخلات روانی اجتماعی برای مشکلات بهداشتی مزمن همچون آسم، صرع، آلزایمر، دیابت و غیره

مداخلات روانی اجتماعی برای بیماری های قلبی، سرطان، ایدز، سکته مغزی و غیره

سبک زندگی، ارتقای سلامت و پیشگیری از بیماری ها

شیوه های تغذیه سالم، کنترل وزن، ورزش و غیره

محیط بیمارستان ها، ارتباط پزشک و بیمار، راهکارهای افزایش رعایت توصیه های پزشکی و غیره

بنابراین به طور کلی و خلاصه در این رشته به نقش عوامل روانی اجتماعی در ایجاد بیماری های جسمانی، درمان و کنترل آنها پرداخته می شود. همچنین بهبود سبک زندگی افراد و پیشگیری از ایجاد بیماری ها از حیطه های این رشته است. در صورتی که تمایل به کار روی اختلالات روانی دارید این رشته مناسب شما نیست. در روانشناسی بالینی اگر بیمار افسرده ای به شما ارجاع داده شود هدف شما کاهش افسردگی اوست فقط برای کاهش افسردگی! اما در روانشناسی سلامت شما افسردگی یا غمگینی را درمان می کنید برای رسیدن به هدفی دیگر مثلا بهبود بیماری قلبی عروقی. پس اهداف متفاوت هستند. از آن جهت غمگینی را ذکر کردم که به این امر اشاره شود که در روانشناسی سلامت لزوما با اختلالات طبقه بندی شده سرو کار نداریم غمگینی به همان اندازه در راس کار یک روانشناس سلامت است که افسردگی.

بازار کار روانشناسی سلامت به روشنی در ایران مشخص نیست چرا که ابتدا باید متخصصان به ویژه پزشکان نقش روانشناسی سلامت را بشناسند که البته این نیز جزو اهداف روانشناسان سلامت است که متخصصان و عموم مردم را آگاه کند. محیطهای کاری شامل بیمارستان ها، کلینیک ها و دانشگاه هاست. آینده رشته روشن است چرا که مدل زیستی به تنهایی در درمان بیماری ها و کنترل آنها راه به جایی نبرده است و نقش عوامل روانشناختی بیش از پیش روشن شده است.

یک شنبهبرچسب:, :: ::  نويسنده : فرشید نجفی بابادی.

 

مقدمه

  • آیا تاکنون از خود پرسیده‌اید که چرا از امتحان می‌ترسید؟
  • آیا تابحال به صورت عمیق به این موضوع فکر کرده‌اید که چه عواملی در ترس و اضطراب نسبت به امتحان مؤثر بوده‌اند؟
  • آیا در زندگی تحصیلی راههایی برای کاهش این نوع اضطراب یافته‌اید؟

بدون تردید ترس از امتحان بین دانش آموزان و دانشجویان تقریبا همه گیر و رایج است و می‌توان گفت مهمترین علت این موضوع ، نتیجه‌ای است که از امتحان بدست می‌آید. نتیجه‌ای که مدرک قبولی یا مردودی محسوب گردیده و باعث ارتقاء ، تهدید ، تشویق و یا تنبیه می‌گردد. گاهی اوقات این نتیجه می‌تواند سرنوشت را نیز رقم زند. به همین علت هر چه نتیجه ، حساسیت و اهمیت بیشتری داشته باشد، به همان نسبت می‌توانداضطراب و ترس از امتحان گردد، که برخی از آنها عبارتند از:

  1. ترس از فراموش کردن مطالب خوانده شده.

  2. سختگیری مدرسین در طی سال تحصیلی.

  3. انتظار بیش از حد والدین.

  4. عدم وجود خود باوری در فرد.

  5. نامشخص بودن سؤالات.

    اکنون که برخی از عوامل ایجاد کننده ترس از امتحان مشخص شدند، لازم است عوامل کاهش دهنده این نوع ترس را نیز بدانیم. در خصوص روشهای کاهش ترس از امتحان نظرات مختلفی وجود دارد که مهمترین آنها به شرح زیر می‌باشند:

    ایجاد محیطی آرام و به دور از تشنج

    علاوه بر تلاش والدین برای ایجاد چنین محیطی برای مطالعه فرزندان ، فرزندان نیز بایستی کوشش نمایند.

    تنظیم برنامه خواب و استراحت

    برخی با این تصور که هنگام امتحانات برای مطالعه بیشتر اصلا نباید خوابید و یا خیلی کم خوابید ، خود باعث خستگی ذهنی و در نتیجه فراموشی بیشتر در مطالب خوانده شده می‌گردند. کاهش زمان خواب در حد متعادل مطلوب است، اما افراط در آن هرگز مفید نخواهد بود.

    پرهیز از کاهش تغذیه

    افراط و تفریط در تغذیه اثرات نامطلوبی در بر خواهد داشت. بایستی با خواب و استراحت کافی و نیز تغذیه مناسب ، از لحاظ روحی و جسمی ، خود را آماده امتحان کرد.

    آماده شدن برای امتحان

    داشتن برنامه ریزی صحیح جهت مطالعه در طول سال تحصیلی و رعایت روشهای صحیح مطالعه.

  1. مطالب درسی را بتدریج و در طول زمان مرور کنید، نه اینکه در آخرین دقایق قبل از امتحان به مطالعه فشرده بپردازید.

  2. از یادداشتهای خود ، یادداشتهای فشرده‌ای بردارید، تا بازسازی ذهنی ، رمز گردانی و مرور مطالب برایتان مفید واقع شود.

  3. سعی کنید به نوع آزمون پی ببرید، تا بتوانید مطالعه خود را متناسب با آن پیش ببرید.

    پرهیز از فشرده خوانی

    فشرده خوانی با مرور کردن مطالب متفاوت است. فشرده خوانی متضمن کوششی است برای یادگیری مطالب تازه بلافاصله قبل از شروع امتحان. و یا به عبارتی آخرین کوششهای شخص در آخرین لحظات قبل از امتحان.

    تأکید بیشتر بر مطالبی که انتظار دارید جزء سؤالات امتحانی باشد.

    می‌توانید محدوده سؤالاتی را که در امتحان مطرح خواهد شد، حدس زده و بیشتر به آنها پرداخته شود. برای این منظور سؤالات امتحانی سالهای گذشته کمک خواهند کرد. همچنین توجه به مطالب و موضوعاتی که استاد و یا معلم در کلاس درس بیشتر روی آنها تکیه می‌کند.

    شرکت در جلسات آخر درس

    حتما در جلسات آخر درس پیش از امتحان در کلاس شرکت کنید. زیرا اغلب ، مطالب مهمی را احتمال بیشتری در طرح سؤالات دارند، در جلسات آخر مرور و توضیح داده می‌شوند.

    پرهیز از اضطرابهای متفرقه

    مثلا شب امتحان مسابقات فوتبال را دنبال نکنید. اگر امتحان قبلی رضایت بخش نبوده است، به آن نیندیشید و تحلیل امتحان قبلی را به فرصت مناسب خودش موکول کنید.

    داشتن تصور ذهنی مثبت از خود

    بجای پرداختن به جنبه‌های منفی ، همواره یک تصویرز ذهنی مثبت از خودتان داشته باشید و پس از تلاش کافی جهت مطالعه مطالب به موفقیت خود امیدوار باشید.


    حال که برخی از عوامل کاهش ترس از امتحان مطرح شدند، بایستی مواردی را در جریان امتحانات و هنگام پاسخگویی به سؤالات مد نظرمان باشد، که رعایت این موارد می‌تواند در موفقیت بیشتر و کاهش اضطراب نسبت به امتحان مؤثر باشد. برخی از این موارد عبارتند از:

  • به موقع و سر وقت به جلسه امتحان بروید و پیش از آغاز امتحان با خاطری آسوده در جای خود مستقر شوید.
  • کلیه وسایل و ابزارهایی که در امتحان مورد نیاز است همراه خود به جلسه ببرید.
  • دستورالعملها را با دقت بخوانید و اگر دستورات شفاهی است، با توجه و التفات کامل به آن گوش دهید و عینا همان کاری را که از شما می‌خواهند انجام دهید. در مورد سؤالات تستی ، اگر نمره منفی داشته باشند، حدس زدن کار عاقلانه‌ای نیست.
  • به زمان بندی سؤالات دقت کنید، تا با مشکل کمبود وقت مواجه نشوید.
  • اگر زودتر از زمان تعیین شده سؤالات را پاسخ دادید، عجله نکنید و مجددا مروری داشته باشید.
  • خود را برای پاسخ گویی به هر گونه سؤالی آماده سازید، اما نه با این برداشت که باید صد درصد سؤالات را جواب دهید. برای پاسخگویی به سؤالات به طرح چهار مرحله‌ای زیر دقت کنید:
  1. ورقه سؤالات را نسبتا با سرعت بخوانید و به تمام سؤالات که پاسخ آنها برایتان روشن است جواب بدهید. برای این مرحله حداقل نیمی از وقت امتحان را در نظر بگیرید.

  2. دوباره ورقه را بخوانید و به تمام سؤالات که تا آن موقع پاسخشان به یادتان آمده است پاسخ دهید.

  3. در نوبت سوم باید به تمام سؤالاتی که باقی مانده پاسخ دهید.

  4. در نوبت چهارم یکبار دیگر نیز کنترل کرده و ببینید که آیا سؤالات را همانگونه که می‌خواستیم پاسخ داده‌ایم.

  • برای پاسخ گویی به آزمون تشریحی پیشنهاد می‌شود، موضوع را بطور کامل یاد گرفته و پرسش را به دقت بخوانید. و قبل از اینکه شروع به نوشتن کنید، پاسخ خود را سازمان بندی کنید.
  • برای پاسخگویی به آزمون تستی پیشنهاد می‌شود:

سؤالات ساده را جواب داده و از سختها بگذرید.

  1. وقتی به سؤالات نیمه مشکل رسیدید، مقابل آن علامت (+) (در پاسخ نامه) به معنای قابل حل و در مقابل سوالات مشکل علامت (-) به معنای غیر قابل حل بگذارید.

  2. وقتی تمام سؤالات در یک درس خاص را پاسخ دادید، به سراغ سؤالاتی بروید که جلوی آنها علامت (+) گذاشته‌اید و سپس به سؤالاتی که علامت (-) دارند، پرداخته شود.

     

     

     

یک شنبهبرچسب:, :: ::  نويسنده : فرشید نجفی بابادی.

 

هنگامي كه من در ورزش موفّق و پيروز مي شوم احساس شادي و شعف ميكند. و همچنين نيز وقتي كه در درسي موفّق مي شوم يا نمره‌ي خوبي مي‌گيرم و مورد تشويق پدر و مادر و مربيان قرار مي‌گيرم احساس شادي ميكنم.

بعضي چيزها هم مرا ناراحت مي‌كند مانند گرفتن نمره‌ي بد، مرگ يكي از اقوام يا دوري از خانواده و يا رنجاندن آنها باعث دلتنگي و ناراحتي من مي‌شود و اين احساسات مرا آزار مي‌دهد. در روزهاي تولّدم وقتي كه پدر و مادر يا مادربزرگ و پدربزرگم براي من كادويي تهيّه مي‌كنند خوشحال مي‌شوم. زيرا به فكر من هستند و اين احساس را دوست دارم.


اهداف و برنامه هاي زندگي

هر كسي در زندگيش هدفي دارد و من هم هدفهاي خاصّ خودم را دارم كه مهمترين آنها ادامه‌ي تحصيل،‌ سعادت‌مند بودن و رسيدن به آرزوهايم است و براي رسيدن به آنها تلاش بسيار مي‌كند مثلاً :‌ براي راضي كردن والدين به آنها محبّت مي‌كند. همچنين براي ادامه تحصيلم تمام تلاش خود را براي درس خواندن مي‌كند.

براي رسيدن به اهداف تنها امكانات ملاك نيست چون بسياري از افراد رفاهي خوبي دارند ولي اراده ندارند پس براي رسيدن به اهداف بايد اراده نيز داشته باشيد.

بعضي از هدفها را نمي توان به هدفهاي كوتاه تر و موثرتري تقسيم كرد بعنوان مثال:‌ تحصيل علم و دانش بسيار گسترده است و اگر انسان تا آخر عمر در فراگيري علم و دانش باشد باز هم به تمام علمها دست پيدا نخواهد كرد.


تفريحات و سرگرمي ها

تفريح مورد علاقه من بازي  كردن در موارد ورزشي مانند:‌ بدمينتون و فوتبال است. همچنين داراي سرگرمي‌هايي هم هستم كه مطالعه كتابهاي داستاني و بازيهاي كامپيوتري مورد علاقه‌ي من است.

هر كسي داراي تفريحات و سرگرمي‌هايي است كه خيلي به آنها علاقه دارد ولي در بعضي مواقع دسترسي به آنها ندارد ولي من به تفريحات و سرگرمي‌هاي مورد علاقه‌ي خودم دسترسي دارم. مثلاً :‌ مي توانم به پارك بروم و در آنجا بدمينتون يا فوتبال بازي كنم همچنين مي‌توانم با خريدن بازيهاي كامپيوتري به تفريحات مورد علاقه خودم برسم.


توانايي ها

من داراي توانايي هاي زيادي هستم كه بعضي از آنها مهمتر از بقيه است ولي مهمترين توانايي من درست كردن كاردستي  و به اين دليل براي من مهمترين توانايي است زيرا مي‌توانم در فعّاليتهاي كلاس و درسي و گروهي موفّق باشم همچنين مي‌توانم به كمك اين توانايي در آينده كارهاي مفيدي را انجام دهم و در آنها موفّق باشم.

 

ضعف

من داري ضعفهايي هستم مانند ضعف در رياضي و همچنين ضعف در انجام كارهاي شخصيم كه اين موارد مي‌توانند براي من مشكل ساز هم شود مثلاً در مواردي كه تنها هستم. براي برطرف كردن اين ضعفها بايد با اراده باشم. همچنين مي‌توانم براي برطرف ساختن آنها از بزرگتر ها،‌ پدر و مادر، معلّمان و مديران كمك بگيرم تا در اين ضعفها با شكست روبرو نشوم.


 

 

 

 

دانشگاه آزاد اسلامی

واحد شهرکرد

دانشکده ادبیات و علوم انسانی

 

عنوان :

گزارش انجام آزمایش بیوفیدبک

 

استاد مربوطه :

جناب آقای دکتر غضنفری

 

محقق:

فرشید نجفی بابادی

930369360

 

بهار94

آزمایش بیوفیدبک

 

مقدمه

تأثير روان بر تن، داراي مصاديق فراوان است كه حكايت از تأثيرگذاري و تأثيرپذيري دارند كه به عنوان نمونه به موارد زير اشاره مي‌گردد:

1.      از آثار روان بر تن نیز از بوعلی حکایتی نقل شده است که به تفصیل آن نخواهیم پرداخت فقط برای یادآوری به همین بسنده می­کنیم که او با گرفتن نبض بیمار و برده­شدن نام معشوقه­اش فهمید که رنجوری و بیماری او روانی است نه جسمی.

2.      نشاط و شادابي، يكي ازخصوصيّات انساني است واز تأثير روان بر تن حكايت دارد، در مقابل غم و درد كه عامل بسياري از ناراحتي‌هاي تن به حساب مي‌آيد، هم چنان‌كه به تجربه ثابت شده، به عنوان مثال زخم معده كه يكي از بيماري‌هاي تن است، عامل مهم در پيدايش آن فشارهاي رواني است بدين‌صورت كه هاضمه‌ی فرد با مشكل رو برو مي‌شود و دستگاه ايمني به خوبي فعّاليّت نكند و در نتيجه آسيب بدني را به دنبال داشته باشد.

3.      نمونه‌اي ديگر، در بيماران مبتلا به افسردگي حاد، تغيرات فيزيولوژيكي در دستگاه قلبي، عروقي و ماهيچه‌اي (ضربان قلب والكتروميوگرام) و انحراف فعّاليّت در هر دو نيم‌كره بر اساس موج‌نگاري الكتريكي مغز مشاهده مي‌شود، در50% موارد واكنش‌هاي مقاومت پوست دچار وقفه است، وترشّح بزاق كاهش مي‌يابد، كه خود نمونه‌ی بارز تأثير روان بر تن است.

4.      در روایات رسیده از ائمّه‌ی اطهار (ع) در موارد زیادی به همین مسأله یعنی اثر روان بر بدن اشاره شده است که به نمونه‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم: از امام علی نقل شده است که فرموده‌اند: در شگفتم که چگونه حسودان از سلامتي بدن‌هايشان غافلند.

5.      ترسیدن و پریدن رنگ یا شرمنده شدن از چیزی و قرمز شدن پشت گوش‌ها و یا عصبانیّت از مطلبی و برافروخته شدن صورت.

6.      بچّه‌هایی که در سنّ پایین به مهدکودک می‌روند زیاد سرما می‌خورند. شاید والدین ابتدای امر گمان کنند پوشش کودک کافی نبوده یا این‌که در مهدکودک کودک دیگری سرماخورده بوده است و این بیماری را به فرزندش سرایت داده است. گرچه این احتمالات نمی‌توانند صددرصد اشتباه باشند امّا بررسی بیشتر نشان داده است که کودک به خاطر اضطراب و استرسی که از دوری مادر و ورود به مکانی غریب می‌گیرد، دستگاه ایمنی بدنش ضعیف شده و باعث می‌شود میکروب‌های سرماخوردگی به راحتی او را تحت تأثیر قرار دهند.

7.      تحقیقات نشان داده است که استرس می‌تواند موجب سرماخوردگی شود. زیرا استرس موجب می‌شود که سیستم دفاعی بدن ضعیف گردد.

اجرای آزمایش :

هدف: بررسی اثرگذاری هیجان‌های ناشی از غم و شادی، بر پاسخ الکتریکی پوست،ضربان قلب و دمای بدن است.

شاخص‌هایی که معمولاً ثبت می‌شوند عبارتند از: تغییر ضربان قلب، دمای بدن و پاسخ الکتریکی پوست.

ابزار آزمایش : دستگاه بیوفیدبک (برای اندازه گیری پاسخ الکتریکی پوست،ضربان قلب و دمای بدن)

برای سنجش مقدار تأثیر حالات روانی بر بدن تحقیقات زیادی شده است تا بتوانند دقیقاً تعیین کنند که مثلاً هیجان، استرس و ... بر روی بدن به چه میزان مؤثّر هستند و آن‌را اندازه‌گیری کنند،‌ برای انجام این منظور دستگاهی ساخته شده است که می‌تواند میزان فشارهای روانی را از سطح پوست اندازه‌گیری کند. این دستگاه که بیوفیدبک یا همان دستگاه بازخورد زیستی نام دارد از طریق الکترودهای حسّاسی که در آن تعبیه شده است و به پوست متّصل می‌شود می‌تواند مقدار پاسخ الکتریکی پوست یا GSRرا از طریق امواج مغزی و فشار خون حس کند و به صورت صوت یا عدد آن ‌را به آزمایش‌گر گزارش کند. به این صورت که هرچه آزمودنی رو به آرامش روانی باشد و خیالی آسوده داشته باشد صدای بوق ممتدِّ دستگاه سیر نزولی پیدا می‌کند و هر چه اضطراب و پریشانی و استرس در آزمودنی بیشتر شود، صدای مذکور سیر صعودی پیدا کرده و بلندتر می‌شوددر واقع این زبان پوست بدن است که به این صورت ترجمه می‌شود و برای ما کدگشایی می‌شود و در واقع این پوست ما است که دارد با ما حرف می‌زند. این قضیّه انسان را به یاد برخی آیات قرآن کریم می‌اندازد که اشاره به شهادت دادن اعضا و جوارح در جهان آخرت علیه فرد گنهکار دارند.

این دستگاه در آزمایشگاه های روان‌شناسی به دو صورت جیبی و کلینیکی موجود می‌باشد و این امکان را که بتوان در هر لحظه از کم و کیف وضعیت ناآشکار فیزیولوژیک بدن مطلع شد،فراهم می کند.3 مرحله در این رابطه وجود دارد

اولین مرحله : اخذ تغییرات فیزیولوژیک مورد نظر با استفاده از علایم الکتریکی که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در نتیجه تغییرات فیزیولوژیک ایجاد می شود.این کار را گیرنده ها یا حسگرها که در موضع مورد نظر نصب می شوند،انجام می دهند.

دومین مرحله : تقویت تغییرات الکتریکی اخذ شده به گونه ای که آن ها قابل ثبت بوده و قابلیت استفاده برای تولید علایم فیدبک را داشته باشد.

سومین مرحله: شامل ارائه فیدبک مناسب از وضعیت فرایندهای فیزیولوژیکی مورد نظر بصورت دیداری یا شنیداری و یا جنبه های تحریک حسی ،به فرد  است.

دامنه ی نمایش تغییرات دما از 0 تا 50 درجه سانتی گراد

دامنه ی نمایش تغییرات ضربان قلب از 40 تا 110 در دقیقه

حداکثر شدت جریان عبوری از حسگر های GSR ، 5 میکروآمپر

ولتاژ:220ولت

روش کار

کابل برق را به برق شهری وصل میکنیم.مادگی اتصال به زمین را به لوله ی حاوی اب وصل میکنیم.ورودی های حسگر را به انگشتان دست و ناحیه ی پیشانی آزمودنی متصل میکنیم بصورتی که با پوست تماس مستقیم داشته باشند.

روش متداول کار این است که اوّلین نگاره را زمانی‌که شخص در حالت آرمیده است ثبت می‌کنند. این نگاره به عنوان خطّ پایه برای ارزیابی پاسخ‌های بعدی به کار می‌رود. سپس آزماینده یک موقعیت هیجانی را برای آزمودنی بوجود می آورد تا بتواند پاسخ های بدنی آزمودنی را از طریق دستگاه بررسی نماید.

نتایج :

  • نتایج اجرای آزمایش روی آزمودنی1:

     

 

حالت آرمیدگی

حالت شادی

حالت غم

پاسخ الکتریکی پوستGSR

2000

1700

1910

دمای بدن

29- 29/3

29 – 29/5

29-29/4

ضربان قلب

76

75

92

  • توصیف حالت شادی: آزمودنی شروع به تعریف شادترین خاطره ی زندگیش میکند.درمورد روزی که برای انجام تست حاملگی به بیرون از خانه می رود و متوجه می شود مادر شده است.

  • توصیف حالت غم : آزمودنی شروع به یادآوری خاطره ی دردناک یک شب تابستانی در پارک را می کند که درحالی که فرزند 3ماهه اش را در آغوش داشت و پیاده روی می کرد،پایش لیز خورد و بچه از دستش به چند متر آن طرف تر پرت شد و تنها کاری که می توانست انجام دهد در آغوش گرفتن بچه و دویدن و گریه کردن  و سراسیمه بودن بود.

 

  • نتایج اجرای آزمایش روی آزمودنی2:

 

حالت آرمیدگی

حالت شادی

حالت غم

پاسخ الکتریکی پوستGSR

2000

1700

1910

دمای بدن

30/1- 30/8

30/6 – 31

 30/2-30/8

ضربان قلب

75

74

84

  • توصیف حالت شادی: آزمودنی شروع به تعریف خاطره ی شاد خود در زمینه ی قبولیش در ازمون استخدامی آموزش و پرورش و خوشحالی زیادش در این مورد میکند.

  • توصیف حالت غم : آزمودنی شروع به یادآوری خاطره ی دردناک اتفاق ناگهانی برای فرزندش و پاره شدن لب او و عمل جراحی لب فرزندش می کند.

نتیجه‌گیری:

از آن‌چه تا كنون مورد بحث قرار گرفت مي‌توان چنين نتيجه گرفت:

  1. با تغییرات حالات هیجانی و روانی آزمودنی ها، واکنش های بدنی آنها نیز تغییر میکند با کاهش و افزایش ضربان قلب و دمای بدن و واکنش های پوستی.

  2. درحالت شادی ضربان قلب تقریبا ثابت بود ولی دمای پوست بالا رفت.و درمورد غم بالعکس یعنی دمای پوست ثابت ولی ضربان قلب بالا رفت.

  3. بين تن و روان، ارتباط عميق و بسیار نزدیک وجود دارد.

  4.  هر كدام از ديگري تأثير مي‌پذيرد و هر دو در تعامل كامل به سر مي‌برند.

  5. بر اثر اين تعامل و ارتباط قوي است كه انسان سالم به خاطرحفظ بهداشت روان خود نيازمند توجّه به مسائل رواني و نيازهاي بدني است، مثلا فنون آرميدگي، مي‌تواند به بيماران سرطاني كمك كند تا فشارهاي رواني زندگي را بهتر تحمل نمايند و توانايي خود را براي مقابله با بيماري افزايش دهند.

دو شنبهبرچسب:, :: ::  نويسنده : فرشید نجفی بابادی.

اختلاف‌نظر با همسرمان را چه طور حل کنیم؟

 

از جر و بحث‌های بی‌نتیجه و غیر سازنده پرهیز کنید

دعوا کردن و درگیری بین زن و شوهر ممکن است دلخوری‌هایی ایجاد کند که به مرور باعث فاصله گرفتن آنان از یکدیگر شود. دعواها ممکن است افراد را سرخورده کند و آن‌ها را به سمت نارضایتی از زندگی سوق دهد. تا جای ممکن از دعوا کردن، جر و بحث‌های بی‌نتیجه و غیر سازنده پرهیز کنید.

 

دوربین را بچرخانید

زوجین می‌توانند تا ابد دوربین ذهن خود را روی همسر خود نگه دارند و خطاهایش را ثبت و ضبط کنند، اما حل تعارض از نقطه‌ای شروع می‌شود که عدسی دوربین را به سمت خودتان بچرخانید و صادقانه میزان نقش خود در ایجاد و تداوم تعارضات را بررسی کنید. به عنوان نمونه چه کارهایی (هرچند کوچک و معمولی) می‌توانم برای بهتر شدن رابطه‌مان انجام دهم؟ دست کشیدن از چه رفتارهایی می‌تواند همسرم را خوشحال کند؟.

 

 

به عواقبش فکر کنید

پرخاشگری،‌ توهین،‌ تحقیر و سرزنش کار ساده‌ای است؛ مثل فشار دادن پدال گاز در رانندگی. هر کس می‌تواند این کارها را انجام دهد. اما درست مانند رانندگی با دقت و ظرافت، عکس العمل به موقع و مناسب در مواقع بحرانی و انتخاب بهترین راه برای حل تعارض توانمندی می‌خواهد و مهارت. هر وقت در زندگی زناشویی خود با مشکل روبرو شدید، به جای این که پایتان را روی پدال گاز فشار دهید و بی مهابا تا آخرش بتازید، چند لحظه صبر کنید و به عواقب انتخابتان فکر کنید. دست خودم نبود و اعصابم به هم ریخته بود و نمی‌توانستم خودم را کنترل کنم، همگی بهانه‌هایی برای توجیه انتخاب‌های اشتباه هستند. در مواجهه با تعارضات، واکنشی را انتخاب کنید که یک ساعت بعد هم بتوانید از آن دفاع کنید.

 

 

مذاکره کنید،‌ مذاکره‌ خوب جواب می‌دهد

حل سازگارانه‌ تعارض به این معنی نیست که در پایان کار همسر شما همان کسی بشود که شما آرزو داشتید. برای این که بتوانید با هم بر سر موضوعات چالش برانگیز به توافق برسید، باید از مواضع خود کوتاه بیایید. در واقع گذشت کردن به نفع حفظ زندگی مشترک و بهبود رابطه، از آن ارزش‌هایی است که این روزها در جامعه ما کمرنگ شده است.

خیلی از زوج‌های جوان آن قدر به فکر نیازهای شخصی خود هستند و برخواسته‌های خود پافشاری می‌کنند که خود را از لذت یک رابطه رضایت بخش محروم می‌کنند. اگر برای حفظ رابطه‌تان گذشت کنید، خواهید دید که این رابطه خوب، سودهایی به شما می‌رساند که همیشه در انتظارش بودید. اما مراقب باشید که گذشت کردن را تا جایی ادامه بدهید که در شما احساس قربانی شدن یا نادیده انگاشته شدن ایجاد نکند.

 

 

قدردان خوبی‌هایش باشید

فکر کردن به نکات مثبت همسر و موهبت‌های زندگی مشترکتان باعث می‌شود روح تازه‌ای به رابطه‌تان دمیده شود. تلاش کنید از همسرتان به خاطر خوبی‌هایش تشکر کنید. بعضی افراد خیال می‌کنند که قدردانی و سپاسگذاری باعث سوء استفاده همسر یا کوچک شدن خودشان می‌شود. بعضی‌ها هم فکر می‌کنند لزومی ندارد از همسرشان به خاطر انجام وظایفش قدردانی کنند.

عضی از زوجین قدردانی کلامی را لازم نمی‌دانند اما نتایج پژوهش‌های حوزه روانشناسی مثبت نشان داده است که یکی از فن‌های مفید برای شادمانه زیستن این است که خود را موظف کنید هر روز فکر کنید و خوبی‌های اطرافیانتان را پیدا و به خاطر آن‌ها از ایشان قدردانی کنید. این کار تاثیر به سزایی در بهبود روابطتان خواهد داشت. با این کار می‌توانید از بروز جر و بحث و مشاجره‌های شدید در هنگام بروز تعارض پیشگیری کنید. در حقیقت با این کار خود و همسرتان را برابر بروز مشکلات شدید واکسینه کرده‌اید.

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


من صدای قدم خواهش را می شنوم وصدای پای قانونی را در چشم ضربان سحر چاه کبوترها تپش قلب شب آدینه جریان گل میخک در فکر شبهه پاک حقیقت از دور من صدای وزش ماده را می شنوم وصدای کفش ایمان را در کوچه شوق وصدای باران را روی پلک تر عشق روی موسیقی غمناک بلوغ روی آواز انارستان ها وصدای متلاشی شدن شیشه ی شادی در شب پاره پاره شدن کاغذ زیبایی پرو خالی شدن کاسه غربت از یاد.
آخرین مطالب

پيوندها


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرشید نجفی بابادیو آدرس farshidnajafibabadi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 69
تعداد آنلاین : 1



Alternative content